روی کرد دوباره به دین جلال آل احمد پس از انشعاب از حزب توده، مدتی نیز در حزب سوسیالیست ـ که خود از جمله بنیان گذاران آن بود ـ به فعالیت می پردازد و در کنار این کار به ترجمه و نوشتن کتاب هایی که در آنها سیاست های حزب توده و استالینیسم و هم چنین تمدّن ماشینی جدید مورد انتقاد قرار می گرفت پرداخت که از جمله آنهاست ترجمه بازگشت از شوروی اثر آندره ژید. بعدها جلال آل احمد در جامعه سوسیالیست های نهضت ملی ایران، حزب زحمت کشان ملت ایران و... به فعالیت سیاسی ادامه داد؛ امّا در نهایت پس از بررسی های فراوان به این نتیجه رسید که با کنارزدن توانمندی های فکری و فرهنگی خود و تکیه کردن به افکار وارداتی ساخته و پرداخته غرب و شرق نمی شود کاری از پیش برد و صریحا گفت: «به شعارهای وارداتی فرنگ دل خوش کردن و الگوی اصلاح اجتماعی را در ایران، طبق فرموده حکمای فرنگی، تهیّه کردن چه عاقبتی جز این می توانسته است داشته باشد؟» از این به بعد جلال آل احمد مسیر فعالیت های خود را با نقد گذشته عوض می کند و بدون ترس از جوّسازی ها روی کرددوباره به مذهب را در پیش می گیرد. جلال آل احمد و کودتا وقوع کودتای 28 مرداد در سال 1332 فرصت بیشتری را پیش می آورد تا آل احمد به سیر آفاق و انفس بپردازد. وی به دنبال این کودتا ابتدا همانند همه آزادی خواهان و مبارزان ضد استبداد و استعمار دچار افسردگی شدیدی می شود و تقریبا به گوشه خلوت خود می خزد و در وضعیّت مأیوس کننده پس از کودتا به درون خویش باز می گردد. وی در این باره می نویسد: «شکست جبهه ملّی و برد کمپانی ها در قضیّه نفت... سکوت اجباری مجددی را پیش آورد که فرصتی بود برای به جِدّ در خویشتن نگریستن و به جست وجوی علّت آن شکست ها به پیرامون خویش دقیق شدن و سفر به دور مملکت». جلال، مسافر جاده مستقیم جلال آل احمد پس از عمری جست وجو به این حقیقت رسید که هرچه مکتب غیرخودی هست جز فریب و استثمار و استعمار چیزی ندارند و در نتیجه، بازگشت به خویشتن خویش را یگانه راه نجات تشخیص داد. تا زمانی که او به این واقعیت دست نیافته بود همچون مسافری بود که در کوچه پس کوچه های اندیشه ورزی به دنبال صراط مستقیم بود. وقتی با پشت سرنهادن تجربه ها و آزمون های زیاد به خویشتن خویش رسید، دیگر حتّی برای دوستان دیروز قابل تحمّل نبود؛ چون او مسیری را راه نجات شناخته بود که از دید آنها بی راهه و از نگاه نظام حاکم و اربابانش خطرناک ترین و در عین حال موثرترین بود. جلال بعد از کودتای 28 مرداد به ساواک فرا خوانده شد و مجبور شد تعهّد بدهد که با سیاست کاری نداشته باشد. پس از آن تاریخ کار تشکیلاتی و حزبی را کنار گذاشت، اما سیاست به معنی واقعی را نه تنها کنار نگذاشت، بلکه با اعتقادی به مراتب بیشتر دنبال کرد. جلال پس از پانزده خرداد آل احمد از سال 1341 به بعد، روی کرد واقعی خود به فرهنگ، مذهب و سنن اسلامی و ایرانی را آغاز می کند و توجّه او به مذهب و روحانیّت، مخصوصا بعد از حادثه 15 خرداد 42 بیشتر می شود. این دوره جلال، را دوره پختگی و بازگشت او به اصالت ها می توان نامید. او در این دهه هر روز بیش از پیش به ذخایر فرهنگی و ملی و به ویژه مذهبی ایران اسلامی امیدوار می گردد و به صورت بسیار صریح به نقد استعمار و استبداد و دست آوردهای آن می پردازد و بعد از حادثه خونین 15 خرداد نظریه معروف خود را درباره روحانیّت و امام رحمه الله به عنوان یک خطّ ترسیم کرد که بر اساس آن تنها امید رهایی و بسیج توده ها در دست روحانیّت آگاه است نه در دست روشن فکرانی که هریک دل در گرو قدرتی در شرق یا غرب دارند. این نظریه مترقی و واقعی بینانه با پیروزی انقلاب شکوه مند اسلامی در سال 1357 به حقیقت پیوست. مرگ جلال آل احمد پس از آن همه تجربه و بررسی در مکاتب و روی گردانی از مکاتب رنگارنگ غربی و شرقی، جلال آل احمد به این نتیجه رسید که راه رهایی را باید در فرهنگ و مذهب این آب و خاک جست؛ چرا که سایر مکاتب ریشه در جاهای دیگری دارند و خود عامل استعمار و استبداد و... هستند. بر این اساس بعد از این که جلال نسبت به روحانیّت، به ویژه امام خمینی رحمه الله ، پس از 15 خرداد 1342 اظهار علاقه نمود، عوامل طاغوت احساس خطر کردند و به عناوین مختلف او را مورد تهدید و آزار قرار دادند و سعی کردند که او را از روحانیّت جدا کنند. در سال 1347 به مرگ تهدید شد ولی او بیدی نبود که با این بادها بلرزد و لحظه ای از تکلیفی که احساس می کرد دست بردار نبود. سرانجام در روز سه شنبه 18 شهریور 1348، بدون هیچ گونه سابقه بیماری، هنگامی که در اسالم گیلان بود، به صورت مرموزی فوت کرد و پس از انتقال جسدش به تهران، در مسجد فیروزآبادی، نزدیک حرم حضرت عبدالعظیم، به خاک سپرده شد. روزنامه ها با فشار ساواک مرگ او را عادی جلوه داده، آن را بر اثر سکته قلبی قلمداد کردند 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani