🌺🌺🌺مختصری از زندگینامه شهید
16 ساله شده بود که با هر اعلامیه امام در اعتراض به رژیم منحوس پهلوی، به خیابانها میآمد و ندای سقوط پهلوی را همصدا با همه سربازان امام سر میداد، فریادشان به ثمر نشست و انقلاب پیروز شد.
چند ماهی از انقلاب نگذشته بود که با فرمان تشکیل بسیج مستضعفین، به بسیج پیوست، سال 59 بود که سردشت به دست عناصر ضدانقلاب افتاد، عاشق جهاد بود؛ فرصت را غنیمت شمرد به سردشت رفت. دیری نپایید که با توجه به تواناییها، مسئول تدارکات سپاه سردشت شد.
فرماندهی گردان در سال 60، مسئول تدارکات و عملیات قرارگاه حمزه سیدالشهدا در سال 62، مسئول تدارکات، عملیات و رئیس ستاد لشکر استقراری سردشت در سال 63، مسئول عملیات سردشت در سال 64 تا 66، مسئول فنی مهندسی قرارگاه حمزه سیدالشهدا در سال 67، معاونت مهندسی قرارگاه حمزه سیدالشهدا سال 69 و همچنین فرمانده مهندسی سپاه اصفهان از جمله مسئولیتهایی بود که با توجه به تواناییهایش به عهده او گذارد.
مهندس حسن شاطری معروف به «حسام خوشنویس»، در آخرین مسوولیت خود عهده دار معاونت مهندسی سپاه قدس بود. پس از جنگ سی و سه روزه و آسیب به جنوب لبنان و مناطق شیعه نشین، وی رئیس ستاد بازسازی لبنان شد. او در این بازسازی نه تنها به بازسازی اماکن متعلق به شیعیان همت داشت بلکه ابتدا کلیسا ها و مساجد اهل سنت را بازسازی کرد. بازسازی و تعمیر پل ها و جاده های آسیب دیده در جنگ و ساخت اماکن فرهنگی و مذهبی برای شیعیان و مردم لبنان از اقدامات با برکت این شهید بزرگوار است. ساخت بوستان ها برای کودکان جنگ زده لبنان، بذر محبت انقلاب اسلامی در دل کسانی بود که باغبان آن شهید شاطری است.گفتنی است شهید شاطری قبل از لبنان نیز عهده دار پروژه های عمرانی در افغانستان جنگ زده بود.
سرانجام نیز این سردار رشید اسلام 24 بهمن ماه 1391 و در مسیر دمشق به بیروت به منظور انجام کارهای ستاد بازسازی، به دست حامیان و مزدوران رژیم صهیونیستی به شهادت رسید و مزد صرف عمر خود در عرصه جهاد را با نوشیدن شربت شهادت گرفت و پيكر مطهرش پس از بازگشت به وطن در امامزاده يحيي (ع) در سمنان به خاك سپرده شد .
🌺🌺🌺 خاطره ای از شهید:
راوی سید جمال الحسینی
هئیت الزهرا (س) را در ارومیه راه انداخته بود که نزدیک خانه های مسیحیان بود آن قدر با صفا و مخلص بود که هم وطنان مسیحی می آمدند و غذای نذری می بردند در بین آنها به قدیس معروف شده بود.
شبی مجلس عزای امام حسین (ع) بر پا بود. کسی آمد گریه میکرد. حاجی از او پرسید:
« برای امام حسین گریه می کنی؟!».
لحظاتی گذشت فهمیدیم مسیحی است. حاجی گفت:
« مهم این است که برای امام حسین (ع) گریه می کند. فرقی ندارد که مسیحی باشد.»
پس از آن یک شاخه گل کنار غذای نذری می گذشات و به خانه هایشان می فرستاد و آنها هم به هیئت گوشت و گوسفند قربانی هدیه می دادند.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani