بهارِ تنهایی، با نغمه‌یِ امید در سکوتِ صبحِ عید، در حالی که نسیمِ خنکِ بهاری از پنجره‌یِ اتاق به داخل می‌وزد، تنها با کتابخانه‌یِ کوچکم روبرویِ هم نشسته‌ایم. گویی بهار، با تمامِ زیبایی و طراوتش، به من لبخند می‌زند و مرا به تماشایِ شکوفه‌هایِ امید دعوت می‌کند. آری، در این روزِ عید، در تنهاییِ خود غرق شده‌ام، اما این تنهایی، خالی از امید نیست. کتابخانه‌یِ کوچکم، تنها همدمِ من در این روزِ عید است. قفسه‌هایِ پر از کتاب، گویی با من درد دل می‌کنند و از غمِ تنهاییِ من می‌نالند، اما در عین حال، دریچه‌ای به سویِ دنیایِ بی کرانِ تخیل و داستان را به رویم می‌گشایند. به کتاب‌ها نگاه می‌کنم، به جلدهایِ رنگارنگ و داستان‌هایِ ناگفته. هر کتاب، دنیایِ جدیدی را به من نشان می‌دهد و مرا به سفری در اعماقِ تخیل دعوت می‌کند. در این تنهایی، غرق در دنیایِ کتاب‌ها می‌شوم و از غمِ تنهاییِ خود رها می‌شوم. در صفحاتِ کتاب‌ها، با شخصیت‌هایِ مختلف آشنا می‌شوم، با غم‌ها و شادی‌هایشان همدردی می‌کنم و از تجاربشان درس می‌آموزم. کتابخانه یِ کوچکم، پناهگاهِ من در این روزِ عید است. در میانِ کتاب‌ها، آرامش می‌یابم و به ندایِ درونم گوش فرا می‌دهم. شاید، این تنهایی، فرصتی برایِ من باشد تا با خودِ واقعیِ خود خلوت کنم و به دنبالِ گمشده یِ خود بگردم. شاید، این بهار، به من درسِ صبر و امید بدهد و مرا به فردایی روشن‌تر رهنمون شود. در سکوتِ صبحِ عید، با کتابخانه یِ کوچکم نجوا می‌کنم و از بهارِ تنهاییِ خود می‌نویسم، بهاری که در عینِ غم و اندوه، نغمه یِ امید را نیز در خود دارد. به امیدِ روزی که، در کنارِ عزیزانم، بهارِ عشق و شادی را تجربه کنم. عیدِ نوروزِ شما مبارک! 🌱🌸 میلاد حسن زاده، یکم فروردین ۱۴۰۳ | | .═══✿══════✿═══ 👉 @Revolutionson .═══✿══════✿═══