2 - سوءظن توی گیلان غرب و جزو نیروهای گروه اندرزگو بودم. یکی دو روز بود که رفتار ابراهیم با من تغییر کرد! خیلی مرا تحویل نمی گرفت. شب بهش گفتم: چیزی شده؟ گفت: از تو توقع نداشتم فلان کار را انجام بدهی. با تعجب گفتم: من؟! اشتباه می کنی. بعد ثابت کردم من این کار را نکردم. ابراهیم صبح روز بعد مرا صدا زد. اگر اجازه می دادم حاضر بود جلوی جمع دستم را ببوسد. خیلی معذرت خواهی کرد و گفت: من به خاطر حرفی که یک آدم ... زده بود در مورد تو سوءظن پیدا کردم. خواهش میکنم من رو ببخش. دیگه ندیدم که ابراهیم با شنیدن سخن این و آن ، زود تصمیم بگیرد. چون قرآن می فرماید: یا اَیُّهَا الَّذینَ اِنْ جاءَکُم فاسِقٌ بِنَبَاٍ فَتَبَیَّنُوا اَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَهٍ فَتُصْبحُوا عَلی ما فَعَلْتُم نادِمینَ ای کسانی که ایمان آورده اید ، اگر فرد فاسقی با خبری به نزدتان آمد ، پس تحقیق کنید تا مبادا ندانسته به گروهی بی گناه حمله کنید و بعد از عمل خود پشیمان شوید. (حجرات/۶) شهید ابراهیم هادی