🇮🇷 واحد ریحانهٔ لبیک 🇮🇷 💠 خاطره‌ای از زبان برادر شهید ارتفاعات بازی‌دراز منطقهٔ صعب‌العبوری بود که در دست عراق بود. عراقی‌ها از این ارتفاعات به شهر‌های قصرشیرین، سرپل ذهاب و گیلان‌غرب تسلط داشتند. موقع اعزام به ارتفاعات تعدادی از رزمندگان شهید و مجروح شده بودند و تعدادی هم توان بالا رفتن از این منطقه را نداشتند. محسن با تعداد کمی از نیروها توانست به ارتفاعات برسد. قرار بود نیروهای کمکی بیایند، اما خبری نشده بود. بعثی‌ها با هلیکوپتر و تانک و سلاح‌های سبک و سنگین، بازی‌دراز را زیر آتش گرفته بودند. محسن به نیروها امیدواری می‌داد. تلفات بیش‌تر شده بود و خبری از نیروهای کمکی نبود. یکی از رزمندگان عصبانی شده و به محسن گفته بود: این همه تلفات دادیم و شما می‌گویید نیروی کمکی می‌آید! پس کو نیروی کمکی؟! محسن با تعدادی از رزمنده‌ها شروع به خواندن سورهٔ فیل کردند. بعد در فاصلهٔ زمانی کوتاهی یکی از هلیکوپترهای بعثی که می‌خواست به طرف رزمندگان ایرانی شلیک کند، راکت اشتباهی به تانک بعثی می‌زند، بعد دو هلیکوپتر هم که می‌خواستند منطقه را زیر آتش بگیرند، به‌هم خورده و سقوط کردند. عراقی‌ها فکر کرده بودند که کلی نیروی ایرانی به منطقه آمده‌. بنابراین نیروهای پیاده‌ و زرهی‌شان شروع به فرار کردند. اینگونه بازی‌دراز فتح شد و حدود ۳۰۰ عراقی به اسارت گرفته شدند. 🌐 واحد ریحانهٔ لبیک @reyhaneyelabbayk