🌹مهرناز🌹
مادرم ارایشگر بود و صبح تا شب تو ارایشگاه بود
یه روز صدای داد و بیداد اومد پدرم جلو آرایشگاه بود وداشت داد و بیداد میکرد ومامان در و باز کرد و با عجله اومد بالا و وسایلش و جمع کرد و رفت
بعد اون روز من دیگه مامانم ندیدم
یه روز گفتن عروسی بابامه و نامادری اومد بالا سرم نامادریم کاری کرد که من دست خالی از اون خونه فرار کردم و به مادرم پناه بردم اما مادرم بلایی سرم اورد که مجبور شدم..
https://eitaa.com/joinchat/1364656341C892be99676