﴿مرا آزردهای﴾
چین و شکن پیشانیاش و گره درشتی که
بر ابروها داشت او را با جذبهتر
از همیشه میساخت.
از اصحاب یکی نزدیک شد.
نگاهش کرد؛
اما نه مثل همیشه مهربان!
سنگینی نگاه پیامبر و خشم فرو نهفتهاش را
وقتی که با گوشه چشم به او مینگریست،
میشد فهمید.
نه شجاعت نگاه کردن به چشمهای
نبی را داشت و نه روی پرسیدن علت را.
پیامبر خود شروع به صحبت کرد:
"ای پسر شاس، مرا آزردهای"
عمرو از شرم نگاهش را به زمین دوخت.
نمیدانست چه بگوید و چه عذری بیاورد.
"تو علی را آزردهای و بدان
هرکه او را بیازارد مرا آزرده است"
📚ابن حنبلشیبانی، احمدبنمحمد، ج۳، ص۱۳۱
#کتاب_خوانی
#العتبةالعلويةالمقدسة
#دیدگاه_علما_اهل_سنت
@rezvan_marefat