﴿مرا آزرده‌ای﴾ چین و شکن پیشانی‌اش و گره درشتی که بر ابروها داشت او را با جذبه‌تر از همیشه می‌ساخت‌. از اصحاب یکی نزدیک شد. نگاهش کرد؛ اما نه مثل همیشه مهربان! سنگینی نگاه پیامبر و خشم فرو نهفته‌اش را وقتی که با گوشه چشم به او می‌نگریست، میشد فهمید. نه شجاعت نگاه کردن به چشم‌های نبی را داشت و نه روی پرسیدن علت را. پیامبر خود شروع به صحبت کرد: "ای پسر شاس، مرا آزرده‌ای" عمرو از شرم نگاهش را به زمین دوخت. نمی‌دانست چه بگوید و چه عذری بیاورد. "تو علی را آزرده‌ای و بدان هرکه او را بیازارد مرا آزرده است" 📚ابن حنبل‌شیبانی، احمد‌بن‌محمد، ج۳، ص۱۳۱ @rezvan_marefat