: به حضرت گفتند چرا در مکه نمی‌مانی؟ در مکه طرفدار دارید و می‌توانید حکومت تشکیل بدهید. واقعاً هم حضرت می‌توانست حکومت موقتی را تشکیل بدهد، ولی حضرت می‌فرمایند من از پیغمبر شنیدم که حرمت خانه‌ی خدا نباید با خون من شکسته شود. 🔻وقتی حضرت می‌خواست از مکه بیرون بیاید، حکومت خواست جلویش را بگیرد که نزدیک بود بیرون مکه درگیری نظامی پیش بیاید؛ چرا؟ چون همه بدانند که من به مکه برنمی‌گردم و نمی‌خواهم در مکه کشته شوم. 🔻یک بهتان‌ جدی آن زمان عبداللّه‌بن‌عمر به امام حسین علیه‌السلام زد که تو پسر پیغمبری، پیغمبر خیلی زاهد و عابد بود و اهل دنیا نبود. تو برای دو روز دنیا که چه کسی رئیس شود، قیام نکن! 🔻ببینید ادبیات بنی‌امیه چنان امت را سخیف کرد که هر مبارزه‌ای قدرت‌طلبی می‌شود؛ امّا مسئله‌ی حضرت این نبود. اصلاً حرکت سیدالشهدا ترجمه‌ی شعائر است. حرمت خانه‌ی خدا از شعائر است. 🔻حضرت همان موقعی که در مکه هست و با مردم صحبت می‌کند، با کوفیان و بصریان نامه‌نگاری می‌کنند. به بصریان در چند جمله می‌فرمایند که حق ما را خوردند و مسیر اشتباه رفت و ما می‌خواهیم قیام کنیم، امّا این نامه‌ها لو رفت و سفیر امام کشته شد و بزرگان بصره هم متأسفانه همراهی نکردند. 🔻وقتی حضرت در مکه هست، کوفیان به حضرت نامه می‌نویسند و می‌گویند الحمدللّه ما شنیدیم رأس بنی‌امیه کشته‌شده و حالا یزید آمده و حکومت را غصب‌کرده و بیت‌المال را برای خودش‌کرده و هر کاری دلش بخواهد می‌کند. او استبدادی عمل می‌کند و رضایت امت برایش مهم نیست. بعد می‌گویند کوفه برای قیام شما آماده است. 🔻سیدالشهداء در پاسخ نفرمودند این چه اولویت‌بندی‌هایی است که شما کردید‌، بلکه حضرت فرمود اشکالاتی که بر حکومت کردید درست است و من هم برای همین موارد بیعت نکردم؛ امّا از کجا معلوم شما پای کارید!؟ من مسلم را می‌فرستم که ببینم شما راست می‌گویید یا نه! اگر شما راست بگویید من می‌آیم. اینجا معلوم می‌شود که حضرت اگر شرایط برای تشکیل حکومت یا اسقاط بنی‌امیه را حتمی می‌دیدند، اقدام می‌کردند. ادامه دارد... @rezvan_marefat