#رمان_راز_درخت_کاج...🌲🍃
#قسمت_بیست_و_نه
زینب فعالیتهای
#انقلابی خود را در مدرسه راهنمایی شهرزاد آبادان شروع کرد.
روزنامه دیواری درست مینوشت، سر صف
#قرآن میخواند، با
#کمونیست ها و
#مجاهدین_خلق جر و بحث میکرد و سر صف شعر انقلابی و دکلمه می خواند.
چند بار با دخترهای گروهکی مدرسه درگیر شده بود و حتی کتک خورده بودند.
مینا و مهری در دبیرستان سپهر، که بعد از انقلاب "صدیقه رضایی" شده بود درس میخواندند.
آنها چند سال بزرگتر از زینب بودند و به همین دلیل آزادی بیشتری داشتند.
من تا قبل از انقلاب اجازه نمی دادم دخترها تنها جایی بروند.
زمستان برای مینا و مهری سرویس میگرفتم که مدرسه بروند. شهلا و زینب را هم خودم یا پسرها می بردیم و می آوردیم.
قبل از انقلاب ، به جامعه و محیط
#اعتماد نداشتم، همیشه به دخترها سفارش میکردم که مراقب خودشان باشند، با نامحرم حرف نزنند.
امام که آمد و همه چیز عوض شد من خیالم راحت شد و دیگر جلوی بچه ها را نگرفتم. دلم میخواست بچه ها به راه خدا بروند.
در دبیرستان سپهر، سه تا از داشجوهای دانشکده نفت آبادان به اسم های علی زارع و علی غریبی و آقای مطهر ، کلاسهای تفسیر قرآن و کلاس سیاسی و کلاس اخلاق گذاشته بودند.
مینا و مهری به این کلاسها میرفتند. اما از همه ی کلاس ها بیشتر به کلاس اخلاق آقای مطهر علاقه داشتند.
آقای مطهر برای آنها حرف های قشنگی میزد و کاری کرده بود که بچه ها دنبال
#خودسازی_اخلاقی بروند.
زینب که آن زمان در دوره ی راهنمایی بود، به مینا میگفت:همه ی درس ها و حرف های آقای مطهر را برای من بگو که من هم رعایت کنم.
زینب بعد از انقلاب به خاطر حرف امام هر هفته دوشنبه و پنجشنبه
#روزه بود.
خودش خیلی مقید به انجام برنامه خودسازی بود. ولی دلش میخواست توصیه های آقای مطهر را هم رعایت کند.
آقای مطهر به شاگردهایش برنامه
#خودسازی داده بود. از آنها خواسته بود که
#نماز_شب بخوانند ، بعد از نماز صبح نخوابند. زیاد به
#مرگ فکر کنن ، پرخوری نکنن، روز بگیرند، برای خدا نامه بنویسند و حواسشان به اخلاق و رفتارشان باشد.
وقتی مینا و مهری به خانه می آمدند زینب روبه رویشان می نشست و به تعریف های آنها از کلاس آقای مطهر گوش می کرد.
بعد از انجام برنامه های خودسازی آقای مطهر به خوش نمره میداد و بعد یک نمودار می کشید تا ببیند در انجام برنامه های خودسازی سیر صعودی دارد یا نه.
#ادامه_دارد....
#نویسنده_معصومه_رامهرمزی
@rkhanjani