﷽ حورا: دختر سبزه و خنده رویی که روبه رویم نشسته بود، گفت: «پس من شروع میکنم؛ توی يكي از كنفراسا كه يكي از استادای دانشگاه در مورد اعجاز و بلاغت قرآني سخنرانی میکرد؛ مي گفت که اگه یک کلمه از قرآن جا به جا بشه یا حذف و اضافه بشه، معنی آیه ناقص میشه و مفهومو نمی رسونه. یکدفعه یکی از دانشجوها که تفکرات بی دینی داشت، از جاش  بلند شد و گفت: من حرف شما رو قبول ندارم، توی قرآن کلماتی به کار رفته، که مناسب اون مکان نیست، مثلا این آیه: (مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ) خداوند دو قلب را در درون مرد قرار نداده است. اون جوون گفت که هیچ آدمی دو قلب نداره، چرا گفته درون مرد دو قلب قرار نداده؟، به جاي لفظ "رجل" صحيح این بود  كه می گفت: مَا جَعَلَ اللَّهُ لِبشر ... سالن کنفراس یکدست ساکت شده بود و همه منتظر جواب استاد بودن. استاد سخنران به فکر فرو رفت و می دونست اگه جواب محکمی برای شبهه مطرح شده  نگه، ممکنه بقیه  دانشجوها   هم  این شبهه براشون حل نشده بمونه !!! بعد از چند لحظه استاد با افتخار جواب داد: بله... واقعا هم همین طوره  ...تنها مرد  به هیچ عنوان امکان نداره دو قلب  در بدنش وجود داشته باشه ....  ولی زن هر وقت حامله باشه در درونش دو قلب وجود داره، قلب مادر و قلب جنینی که  در شکم مادر قرار داره ... اینجا بود که چهره های دانشجوهای مسلمون بشاش و شاداب شد، و بقیه هم یک معجزه دیگه از قرآنو  فهمیدن. هیچ کلمه ی در قرآن گذاشته نشده مگر اینکه یه جور حکمت ربّانی در اون وجود داره، و بدون شک قرآن بدون تغییر و بی تحریف حفظ شده.» برای دقایقی از افکارم بیرون آمده بود و پریِ نگاهم در میان حلقه آنها چرخ میزد. یکی از دخترها گفت: «این تازه یکی از جنبه های اعجاز این آیه ست شأن نزول این آیه از سوره احزاب داستان دیگه ای دارهچند نفر از مشرکا و بت پرستا و کفار به پیامبر( ص) گفتن: نه ما به دین تو کار داشته باشیم نه تو بت‌های ما رو انکار کن.   البته چندتا از منافقا هم که بین صفهای مسلمونا بودن این مطلبو  تایید کردن و پیامبر رو تحت  فشار قرار دادن که  اونو قبول کنه ولی این آیه نازل شد که همه بدونن کسی نمی‌تونه شرک و توحید رو هم زمان تو دلش داشته باشه. هر آدمی یه قلب بیشتر نداره و توش یه حُبّ یا یه بُغض بیشتر جا نمی‌گیره، بنابراین، در این قلب جز عشق یه معبود ‌جا نمیشه.... » همان موقع دهمین نفر که تا اون موقع چیزی نگفته بود، گفت: « اصلا شخصیت آدم سالم، شخصیتواحد و خط فکرى واحدى داره، هرجا باشه تنها و در جمع  در ظاهر و باطن،  در فکر و عمل، همه باید یکى باشه هر طور نفاق توی وجود آدم یه چیز  تحمیلى و بر خلاف  طبیعتشه.همان‌طور که توی این قلب یا حُب یک موجود قرار می‌گیره یا بغض به اون» به خودم که آمدم افراد زیادی دورمان جمع شده بودند. یکی از جمع خانم قدیریان بود که با لبخند گفت: «امام علی(ع) فرمودن:"هیچ بنده‌ای از بندگان خدا؛ در محبت ما به واسطه خیر و خوبى که خدا در او قرار داده کوتاهى ندارد؛ زیرا دوست و دشمن ما با یکدیگر مساوى نیستند و محبت و دشمنى ما(با هم) در قلب یک نفر جاى نمی‌گیرد؛ زیرا براى یک فرد، خدا دو قلب قرار نداده که با یکى دوست بدارد و با دیگرى دشمن؛ دوست ما محبتش خالص است همان‌طور که طلا را آتش پاک و خالص می‌کند، دشمن ما نیز همان‌طور است"» منکه  به جلو خیز برداشته بودم، کمی خودم را عقب کشیدم و پرسیدم: «اینا رو از کجا میدونید؟ یعنی منبع... » همان دختر سبزه رو بلافاصله پاسخ داد: «تفسیر المیزان و تفسیر نمونه... » بلند شدم و دست و صورتم را شستم. در مدت کمی هجوم حجم بزرگی از مفاهیم را به فکر و قلبم درک میکردم.  شعری که ایلیا برایم فرستاده بود، را در خاطرم مرور کردم : میخواستم از عشق فدایی تو باشم اینجا چه هوایی ست که مجنون شدم آخر زمزمه وار با خودم حرف میزدم: پس همیشه...اونم عاشقم بوده! مگر این چیزی نبود که با تمام وجود دلم میخواست؟ پس چرا حالا که فهمیدم بازم آروم نمیشم؟! این چه راهیه که آدما برا عبور ازش باید از روی قلبشون بگذرن؟ دلم هوای تازه میخواست. انگار که ریه هایم تار بسته باشند، چادرم را سرم زد و رفتم بیرون ساختمان و در دورترین نقطه محوطه ایستادم. نفس کشیدم.  می خواستم تا انتهای راهی را که انتخاب کرده بودم، بدودم. آنقدر بدودم تا به ایلیا برسم اما هیچ وقت فکرش را هم نمی کردم چه چیزی در نقطه عطف سرنوشتم انتظارم را می کشد. به قلم سین کاف غفاری 🌸 @rkhanjani