💐 قسمت 36 میگم نکنه این سوزش چاقو باشه؟ ترور استعدادها! راسش درد چاقو رو هم تا حالا نکشیدم نمیدونم چه مدلیه! البته در حد چاقوی آشپزخونه شده چند باری دستم ببره! ولی خب دردش یادم نیست. چرا الکی بگم. اصلا فرضا یادم باشه! این چاقوش از اون ضامن دار خفن هاست! چاقوی میوه خوری که نیست! همیشه یه سری دردها هستن که خیلی روی مخم بودن و هستن و خواهند بود! یکیش درد اون پشه های پا درازی هست که هر چی خون داری میمکن! حتما واسه شما هم پیش اومده که حرصتون بدن! کافیه بفهمن کسی اومده بیرون شهر و باغ و تفریح و عشق و حال! واااای.. یعنی خدا نکنه بخوای اونجا بخوابی! تا سوزن سوزن نکننت و عشق و حالت رو از بدنت بیرون نکشن ول کن هم نیستن! یکی دیگه از اون دردهای خفن که از تیر جنگی بدتره و مثل گیوتین عمل میکنه، درد انگشت کوچکه پاست! کافیه چشم میز و صندلی به این انگشت کوچک بیچاره پام بیفته! زارتی خودشون رو گم میکنن و میپرن توی بغل انگشتم! شایدم کدورتی چیزی دارن و دارن بهش حمله میکنن. نمیدونم. شایدم از این شوخی های دستی مسخره دوستانه هست که الناز گهگداری انجام میده و دلم میخواد اون لحظه موهاش رو بکشم! حالا هر چی که هست بد دردی داره لامصب! آخ که دوست دارم توی اون لحظه هر چی جلومه رو دو نیم کنم! حیف که از درد مجبورم فقط انگشتم رو بچسبم و جای انتقام اون رو دلداری بدم. هیچ وقت نفهمیدم انگشتم با اونا خصومت داره یا اونا با انگشتم! مهم اون درده هست که همیشه هست. مقصر کیه مهم نیست! اندر خوبی های بهشت میگن اینه که صندلی هاش با انگشت کوچک پات کاری ندارن. حتی به طور اتفاقی هم برخوردی نیست! اصلا وقتی انگشت میاد خودشون میرن کنار که چشم توی چشم نشن! فرضا یه وقتی مشکلی هم باشه اونجا فرشته ها مانع میشن و ختم بخیر میشه! یکی دیگه از اون دردهایی که از زندگی سیرت میکنه درد آرنجه! کافیه بی هوا ولو آروم به یه جا بخوره! انگاری دنبال بهونه میگرده که قهر کنه کل دست بی حس میشه اساسی! هر کدوم رو اگر چشیدی میدونی چی میگم.. حالا این چیزا رو من برای چی دارم میگم و شما چرا دارید میخونید نمیدونم! به بزرگی خودتون ببخشید دیگه! بذارید روی حساب دورهمی.. چی داشتم میگفتم..؟ آها.. درد زیادی روی کمرم حس کردم. جیغم بی هوا بلند شد! اطرافیانم انگار دیوونه دیدن! داشت جونم در میومد خب انگاری یکی با انبرقفلی گرفته بود و ول کن هم نبود! خانم هایی که نمیدونید انبر قفلی چیه سعی کنید یه کمی توی خونه کمک همسر گرامی کنید! منم چون زیاد کمک میکنم بلدم! شوخی کردم. نمیخواد کمک کنید. توی اینترنت سرچ کنید میاد! منم قبلا دست بابام دیدم که میدونم چیه. با دهن باز دستمو جای درد گذاشتم و سرمو برگردونم! فکر میکنید چی بود؟ آخه که بدجوری حرصم گرفت. الناز خاک بر سر بود که بی هوا یک نیشگون اساسی گرفته بود. گاهی بعضیا شوخی هایی میکنن که معلوم نیست واسه کدوم دهاته! این چه کاریه آخه! هر چی من میخوام با این بشر خوب حرف بذارم خودش نمیذاره! - تبریک میگم اول شدی هانی جون. شیرینی ما فراموشت نشه...! جا داشت اون لحظه پام رو تا جای ممکن بیارم بالا و یه آپ دولیو چاگی نثارش کنم! درست خوندی اسمش یه کم سخته! یه تکنیک لگد پراکنی تکواندوئی هست خیر سرم ورزشکار بودم یه زمانی! خیلی خودم رو کنترل کردم! - مرض! نمیشد حالا جور دیگه تبریک بگی الناز خانم..! هنوز داره میسوزه! پر رو انگار نه انگار که پشیمونه و اینا! خندید و گفت: - اول شدن این چیزا رو هم داره خانمی! ذوق خبری که داده بود مانع شکنجش شد! یعنی من اول شدم؟ خیلی خوشحال شدم. تیر اول به هدف نشسته بود. حتما باید برم امروز برای مامانم ُکری هام رو بخونم! مجتبی مختاری @rkhanjani