👌
#تلنگر
یکی تعریف میکرد وقتی از نماز جماعت
#صبح بر میگشتم جماعتی را دیدم که بزور قصد سوار کردن
#گاوی را در ماشین داشتند.
🔴گاو
#مقاومت میکرد و حاضر نبود سوار ماشین بشود، من رفتم
#دستی به پیشانی گاو کشیدم گاو
#مطیع شد و سوار شد.😳
🔺من
#مغرور شدم و پیش خودم گفتم؛
«این از برکت نماز صبح است.»😎
⚠️وقتی رسیدم خانه دیدم
#مادرم گریه و زاری میکند، علت را که جویا شدم گفت «گاومان را
#دزدیدند!»
گاو مرا
#شناخته بود ولی من او را نشناختم!☺️
👌
#مراقب باشیم
↶【به ما بپیوندید 】↷
╭─┅─🍃🌸🍃─┅─╮
🆔➯
@rkhanjani
╰─┅─🍃🌸🍃─┅─╯