❤️ سرنخ‌های عاشقانه 💛 رفتم خانه تا بیمه ماشین را بردارم. احساس کردم بی‌حوصله و دلتنگ است. دوست نداشتم در آن حال ببینمش. گفتم: ناهار اداره خوب نبود، اومدم در خدمت خانم خودم باشم. ناهار که داریم؟ یه لیوان شربت داد دستم. مثل همیشه بوی گلابش آرامم کرد. ✍️ زهرا حاجی‌زاده 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃