خاطره ای از شهید مجتبی کلانتری 🇮🇷🌹🇮🇷 از جبهه برگشته بوددرنماز جمعه نجوای عاشقانه زیبایی با شهدا وامام زمان برامون خواند خیلی متواضع خاکی بی ریا در جمع دوستان همرزم قرار میگرفت دربسیج درمورد فضای جنگ وشهادت حرف می زد درخط پدافندای دارخوین به دیدنم امد آخه ماتو یک مدرسه درس میخواندیم عاشق امام وشهدا بود درحفظ نظام تلاش می نمود امیدوار به آینده وظهور حضرت مهدی سلام الله علیها بودانجا درمورد محلی قرار داشت وفاصله آنها با عراقیها واتش گلوله تیر وترکش وسنگرشان برایم مگیفت که درهمین حین صدای صوت خمپاره ای به گوش مان رسید که هردوخودمان را انداختیم باهم داخل،حفری دود وترکش بالای گودال راپر کرده بود شهید کلانتری با مضمونی،گفت به خیر گذشت داخل سنگر دسته جمعی شدیم وایشون ارتباط محکم،وقویی با خدا داشت خیلی صمیمی بارزمندگان انس میگرفت حتی فرمانده گردانشان درلشکر،امام حسین ازخاطرات خوبی که درعملیات داشتند برام میگفت مردان خدا،پرده پنداردریدند یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند امیداست درروزواپسین مارا مورد شفاعت قرار دهند انشاءالله یادش بخیر راهش پر رهرو باد @roghaiiehkhoor التماس دعا خاطره ازجانبازعزیزمحمود مقیمی