🌺🌺🌺🍃
🌺🌺🍃
🌺
#پارت99
باصدای عرشیا برگشتیم
ـ منو چرا بی ریخت زاییدی اخه هاا منم مثل این عسل میزایدی مادر من
ـ همه با این حرفش ترکیدم ازخنده مامان با عصبانیت رفت به سمتش که عرشیا زود گفت :
ـ مامان بخدا سیاوش داشت تلوزیون میدید
به دختره گفت: ننت ترو چه خوشگل زایده منم ازاون یاد گرفتم
ـ مامانم خندش گرفت عرشیا زود از اشپز خونه فرار کرد و رفت انوشا دستمو کشید برد تو
پذیرایی میخواست حرف بزنه که درباز شدو ارشام و سیاوش
امدن تو
عسل :
بدون توجه به ارشام و سیاوش روبه عمو رضا وبابا گفت :
ـ نگاش کنید
ارشام وسیاوش با نگرانی اومدن جایی وایسادن که منو ببینن ارشام وقتی منو دید یه برق خاصی
تو چشماش بود
🍃
🌺🌺
🌺🌺🌺🍃
🌺🌺🌺🌺🍃