رمان کده
ماهگل🌼🌸 #پارت161 کاغذی که روی پلاستیک وسایل هستو برمیدارم و بعد از باز کردنش، شروع به خوندن میکنم.
🌼🌸 وقتی بوی پیاز داغ توی مشامم میپیچه غلیان محتویات معدمو حس میکنم. دستمو روی دهنم میذارمو سریع خودمو توی دستشویی میندازم. نمیدونم چقدر عق میزنم ولی پاهام بی حس شده و اشک از گوشه چشمم روی گونم میریزه. آبی به دست و صورتم میزنم و از دستشویی بیرون میرم. روسری ای که روی مبله رو برمیدارم و باهاش جلوی بینی و دهنمو میپوشونم. با صورتی جمع شده زیر پیازداغو خاموش میکنم و تمام پنجره های خونه رو باز میذارم تا هواش عوض بشه. چند روزه که درست و حسابی غذا نخوردم و میلم به چیزی نمیکشه. نمیدونم این وضعیت تا کی ادامه داره ولی بدجور کلافم و نمیدونم باید چیکار کنم. تکیمو به دیوار میدم و همونجا کنار پنجره میشینم. آهی میکشم و خیره به دیوار رو به روم، فکر میکنم که این وضعیت مضحک زندگی من دقیقا تا کی ادامه داره؟! صدای پیامکی که به موبایلم میاد به گوشم میرسه و میدونم کسی به غیر از ارسلان نیست. طبق این چند روز پیامش بی جواب میمونه و نمیخوام فعلا باهاش حرف بزنم. یاد اون کاغذی میوفتم که بهم داده بود، میگه باید توضیح بدم! مگه خیانت کردن توضیح داره؟ پلک هامو روی هم میذارم و هوای تازه ای که از پنجره وارد میشه رو به ریه هام میکشم. سعی میکنم فکر ارسلانو از ذهنم بیرون کنم و..... موفق هم میشم. نمیدونم چند دقیقست که کنار پنجرم ولی کم کم دارم آروم میشم و این آرامشو دوست دارم. نفس عمیقی میکشم و زانوهانو توی بغلم جمع میکنم. سرمو روی پاهام میذارم و به این فکر میکنم خوابیدن توی این حالتی که آرامش دارم چطور میتونه باشه!؟ قطعا خیلی مزه میده. لبخند کمرنگی زدم چشمهام کم کم گرم شد و به خواب فرو رفتم. ★ارســـــــــلان ★ چشمهای منتظرم به موبایل روی میز دوخته شده و نمیدونم چه امیدی دارم که این بار جوابمو بده؛ حتی اگر فقط یه سلام خشک و خالی باشه! آهی میکشم و پلکهامو محکم روی هم فشار میدم. دقیقا یک هفته شده که رفته به اون خونه و بپایی که براش گذاشتم میگه که هرروز ده دقیقه از خونه بیرون میاد و بعد از کمی پیاده روی دوباره به اونجا برمیگرده. با این حرفهاش مطمئنم که حالش خوبه و کسی مزاحمش نمیشه و فقط جواب ندادن پیام من به این معنیه که هنوز میلی به حرف زدن با من نداره. بدون این که پلک هامو از هم فاصله بدم سرمو به صندلی پشت سرم تکیه میدم و به این فکر میکنم که چقدر نبودن ماهگل برام سخت و طاقت فرساست!