-پایین منتظرتم ،زود بیا در ذهنش به دنبال جوابی می گشت ،اما هیچ نمی یافت که بگوید مسی دوباره گفت : -چی شد، دوباره خواب رفتی خواب آلود گفت : -هان .........نه نه....... باخنده گفت : -ولی لحن صدات که چیز دیگه ای می گه ،می خوای بیام بالا کمی موقعیت خودش را به یاد آورد به همین دلیل گفت : -نه.نه....... خودم میام پایین با لحنی آرامش بخش گفت : -پس مواظب پله ها باش خواب آلود گوشی را قطع کرد واز جا برخاست مقنه اش را پوشید و وسایلش را برداشت و در حالیکه پالتویش را روی دستش می انداخت با تی شرت و شلوار تریکوی که پوشیده بود از اتاق خارج شد ناهید که در سالن بیدار نشسته بود با دیدن او گفت : -بیدار شدی عزیزم -آره مسیح پایین منتظرمه........ -خوب می گفتی بیاد بالا -ساعت چنده؟ -از یک گذشته -خوب من می رم خداحافظ می خواست از در خارج شود که مادرش با اعتراض ونگرانی گفت : -پالتوت و بپوش بیرون سرده سرما می خوری بدون اینکه جواب مادرش را بدهد خواب آلود از در بیرون رفت