رمـانکـده مـذهـبـی
یه شومیز آبی کاربنی با شلوار مشکی پوشیدم. یه روسری مشکی ساتن مدل دار بستم و از اتاق رفتم بیرون. ساس
با اینکه تا اون موقع ندیده بودم واسم جذاب بود. --باشه. فلششو به تلوزیون وصل کرد و فیلمو پلی کرد. اولش خیلی معمولی و کسل کننده بود اما هرچی جلوتر میرفت صحنه های هیجان انگیز و ترسناک تری توی فیلم بود. ساسان با ذوق گفت --رها میبینی چقدر هیجان انگیزه؟ دلم میخواست بگم نه ولی به زور لبخند زدم --آره خوبه. از ترس تپش قلب گرفته بودم. توی فیلم یدفعه همه جا تاریک شد و یه شبح از توی کمد اومد بیرون. با جیغ پیراهن ساسانو چنگ زدم و چشمامو بستم........ 🍁حلما🍁 ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ @romankademazhabe ┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛