✿❀❀✿✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿✿❀❀✿
🇮🇷رمان عاشقانه، جذاب و شهدایی
#لیلا
🌷قسمت یازدهم
***
-پدر! چرا متوجه نيستين ، من فريبرز رو نميخوام ... اون همسر ايده آل من نيست ... چرا همهاش حرف مامان طلعت رو به گوشم مي زنين ؟
- دخترم ! طلعت ، خير و صلاحتو ميخواد، منم راضي نيستم تنها دختر عزيزم با اين يك لاقبا ازدواج كنه .
- پدر! خانوادهی حسين ... خانوادهی محترميه ... مادرش اين دو پسر رو با خوندل بزرگ كرده ،
علي آقا با زور بازو و عرق پيشاني تا اينجا رسيده ،
حسين هم يكي از دانشجويان ممتاز دانشكده هست ، ديگه چه خانواده اي شريفتر و بزرگوارتر از اين ها!
- ليلا جان ! در هر صورت ما نقد رو به نسيه نميديم خيال كردي فريبرز نميتونسته يكي از اون دختراي رنگ و وارنگ فرنگ رو بگيره ... يا روي يكي از دختراي فاميل انگشت بگذاره ... فريبرز عاشق نجابت و متانت تو شده ، ميبيني فهم و شعور رو... حالا تو ناز ميكني و لگد به بختت ميزني
🍃🇮🇷ادامه دارد...
🍃نویسنده رمان ؛ مرضیه شهلایی
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
@romankademazhabe
┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛