عصبانی شدم زدم زیر کاسه و کوزه ش. پرونده ای که دستش بود پخش زمین شد. نیم خیز می شوم و با چشمان گشاد و دهان باز نگاهش می کنم: - آرشام. - درد. خب حرص آدم رو در میاره! - چه کار کرد؟ - هیچی. نشست دونه دونه ورقه هاشو جمع کرد گذاشت لای پوشه. برام یه لیوان آب ریخت. از توی کشو هم برام نقل گذاشت روی میز. گفت برای مشهد امام رضاست!!! از جایم اگر بلند نشوم و چند قدم اگر راه نروم، فکر می کنم که خواب دیدم و نه آرشامی هست، نه آب و نقل. پوشه اش را که جمع کرد. بلند شد، آرشام مقابلش ایستاده و گفته بود: - من شاگرد این مدرسه نیستم که ازت بترسم. جواد هم که باید به فکر نمره هاش توی این مدرسه باشه، ازت نمی ترسه! پرونده را در دست هایش جابه جا کرد و گفته بود: - مگه با جواد برخورد نمره ای کردم؟ - مثل جواد هم بدبخت نیستم که پای حرفای تو فقط گوش تکون بدم و مثل تو بشم. تو نمی تونی منو مثل خودت کنی. چشم از کفش هاش برنداشته بود و فقط گفته بود: - خدا نکنه مثل من بشی. نه تو نه جواد. اینقدر "خدا"، "خدا" نکن. حالا سرش را بلند کرده و در چشمان آرشام زل زده بود: - تو میگی "مَن"، "مَن" اعتراضی ندارم و میگم آزادی. من می گم "خدا"، چرا سرم داد می زنی. دیکتاتوری در چه حد آرشام؟ - مسخره نکن. داد زده بود دوباره. مهدوی پوشه را روی میز گذاشته و گفته بود: - باشه آرشام تو فکر می کنی اینجا به خاطر اسلام، خدا قانونایی گذاشته نفس گیر. از من قبول نمی کنی خودت برو بخون. تو بقیۀ کشورا چه خبره. کشور هایی که سیاست مدارا قانون گذاشتن. همین کشورهای اروپایی که همش ما رو تحقیر می کنند و ما هم همش اونا رو بت کردیم برای خودمون. نه اینکه بری کتابای رمانشون رو بخونی. برو اصل فکر رو پایه ای ببین اونا چه قانونایی دارند و چه جوری با مردمشون تعامل دارند. مثلا برو سوئد رو بخون. ببین قانوناشون فقط برای خانواده چه طوریه؟ بر چه اساسه؟ خدا که نیست پس خود انسان ها نوشتند. ببین اونجا برای دعوای بین زن و شوهر یا والدین با بچه شون چه برخوردی می کنند. ببین با خانواده چه کار کردند که حاضرند تنها زندگی کنند، با یه حیوون زندگی کنند اما کنار هم نه. ببین آزادیشون تا کجا پیش رفته که خواننده فرانسوی، وقتی برای مصاحبه بین طرفداراش میره، لباس سیاه سگ تن یه زن می کنه، قلاده می ندازه گردنش و روی زمین می کشه! یا توی صد تا کشور زن ها رو پشت ویترین می ذارن و می فروشن. برو خودت بقیه شو هم ببین. اینترنت که دم دسته. می خوای از آزادی به کجا برسی. به زندگی سگی... به قرآن زندگی همش لخت گشتن و قه قهه بلند زدن و نوشیدن و رقصیدن نیست. یه بار پاشو برو آخر هفتۀ اونا رو هم ببین. دیسکو و رقص و بساطشون رو هم ببین. با ایرانیایی که سال هاست اونجان، حرف بزن. اونا بهت بگن که این آزادی، که به ذوقش کوبیدن رفتن، الان براشون چه معنایی میده. باور کن اونا هم سانسور دارن. شاید تو مسایل لذتی بذارن لایه باز عمل بشه و تو فیلماشون نشون بدن اما برو ببین تو فضای سیاسی شون چه خبره! هر کشوری متناسب با فرهنگش قانون نوشته. منتهی کشور ما رو تحت فشار می ذارن و همش فکر می کنید که آزادی ندارید. بله خب این آزادی رو اونا هم ندارن. من می گم اتفاقا خدا تو مسایل شخصی محدودت نکرده. فقط خدا برات چراغ گرفته، مسیر رو روشن کرده. این بکن نکن هاش همه اش نور چراغه که گم نشی. حالا دلت می خواد تو تاریکی جلو بری خب بازه رات برو. فقط مسیر تاریک بود افتادی مدام تو چاه و چوله ها دیگه با خودته. تو مسائل اجتماعی هم که غرب، مختص خودش قانون داره. چرا تو قوانین اونا رو نقد نمی کنی اما نشستی اونا همه چیز تو رو نقد کنند و تو هم چشم بسته قبول می کنی. اما برام جالبه. وقتی آدما قانون می ذارن همه میگن خوبه مثل همین قانون بیست سی. اما وقتی خدا که خلق جهان کار خودشه و به زیر و بم مخلوقش و عالمی که آفریده مسلطه قانوناشو میگه شروع به چرا و اما می کنیم. عقل نصفۀ بشر خوب می کنه. خالق این بشر نه؟ می کنیمش مثل حجاب که اصلا می شه یه مشکل امنیتی تو سطح یه کشور متمدن. چرا؟ چون خدا گفته. آرشام میشه رو حرفام اول فکر کنی بعد ببینی سؤالی که داری می کنی از روی فهمیدنه یا نمی خوای قبول کنی؟ تا حالا نشنیده بودم مهدوی اینطور یکباره صحبت کند. . ٭٭٭٭٭--💌 💌 --٭٭٭٭٭ 🚫 ( بجز رمان های این نویسنده بزرگوار که نشرش به خواست نویسنده آزاده😉 ) . @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1