دلارامم، تو آرامم، تو را رامم، کجا ماندی؟ شدم صیدت، تو بُردی از دل آرامم، کجا ماندی؟ اسیری دستِ تقدیرم، که در دامِ تو زنجیرم کشانیدی مرا با دانه در دامم، کجا ماندی؟ زدم من دست و پا افتاده‌ام در دامِ تو بی‌جان تو دیگر تابِ من بُردی و من خامم، کجا ماندی؟ قفس را پیشِ من آور، به زندانت شدم باور که من دیگر دِلت زندان نمی‌نامم، کجا ماندی؟ پشیمانم، نمی‌خواهم که آزاد از قفس باشم کنارت می شود دنیا مرا کامم، کجا ماندی؟ غَزالم، مستم از آن مِی که چشمانت شود ساقی خمارم، پر کن از آن مِی تو در جامم، کجا ماندی؟ چو در دامت شدم، عشق از همان‌دَم سایه‌بانم شد در این وادی، تو آغازی و فرجامم، کجا ماندی؟