رمان شکلات زندگی من😍😋😋😋
پارت 138 از زبان آرتین
🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫
کارم تموم شد سوار ماشین شدیم حرکت کردم سمت بازار
ماشینو پارک کردم وارد فروشگاه شدیم یه سبد برداشتم کنار ترنم شروع کردم راه رفتن کنار قفسه ها گفتم هر چی لازم داری بردار
سبد رو پر کردمظلوم نگام کردگفت میشه خوراکی بردارم. وااایی الهی خانومم چقد خوبه اهی کشیدم کاش تکلیف من مشخص بشه. یعنی اگه دوستم نداشته باشه میره. با حرف زدنش به خودم اومدم
گفت چیشد
گفتم هیچی خانم شما هر چی لازم داری بگو گفت میوه بگیر
گفتم باشه بزار اینا رو حساب کنم. شمابرو تو ماشین
گوشیمو دراوردم شماره آراد رو گرفتم
گفتم سلام داداش مزاحمت نیستم
گفت نه داداش این چه حرفیه بفرما
گفتم امروز تولد ترنمه انگار یادش نیست
گفت مبارکا باشه کاری از دست من بر میاد گفتم نمیتونم زیاد صحبت کنم منتظرمه برو با رستوران گل رز ب خانم مرادی گفتم که دیزاین انجام بده کیکم سفارش دادم شرمنده داداش همه چی. امادس اما اگه میتونی یه نیم ساعت برو چک کن ترنم کنارمه
گفت داداشم نفس بکش متوجه شدم همه کارا رو انجام دادی چشم الان میرم. دارم رانندگی میکنم خداحافظ
خریدا رو برداشتم رفتم بیرون پلاستیکا
داخل جعبه گذاشتم سوار شدم گفتم چیز دیگه ای میخوای گفت اره
قلم کاغذ بهش دادم گفتم هر میخوای بنویس
خریداشو نوشت گذاشتم کنار تا بعد انجام بدم
باید مشغولش میکردم کلی راه رفتیم. هر لباسی میپوشید بهونه میگرفتم تا بازم بگردیم دیگ خودم خسته شدم ک گفت تروخدا آرتین دیگ نمیتونم پاهام درد گرفت
گفتم باشه بشین الان میام
🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫😞🍫🍫🍫🍫
کپی کردن حرام است و پیگرد قانونی دارد
@roman_tori