💠
#داستان💠
عن ابی عبدالله(ع)قال: اِشْتَدَّتْ حالُ رَجُلٍ من اصحاب النبی(ص)فقالَتْ لَهُ اِمْرَأتُهُ: لَوْ اَتَیْتَ رسول الله(ص)فَسَأَلْتَهُ فجاءَ الی النبی(ص)فَلَمّا رَآهُ النبی(ص)قال: من سَألنا أعْطَیناهُ و مِنَ اسْتَغنی أغناه اللهُ، فقال الرَّجُلُ: ما یعنی غیری فَرَجَعَ إلی امرأته فَأَعْلََمَها، فقالت: انّ رسولَ الله(ص)بَشَرا فَأَعْلِمْهُ فَأتاهُ فَلَمّا رَآهُ رسولُ الله(ص)قال: من سألنا أعطیناهُ و مِنََ اسْتَغنی أغناهُ اللهُ، حتی فعل الرَّجُلُ ذلک ثلاثاً ثم ذهب الرَّجُلُ فَاسْتَعارَ مِعْوَلاً ثُمَّ أَتَی الجَبَلَ، فَصَعِدَهُ فقَطَعَ حَطَبا ثُمَّ جاءَ بِهِ خَباعَهُ بِنِصْفِ مُدٍّ من دقیقٍ فَرَجَعَ بِه فَأَکَلَهُ به ثُمَّ ذَهَبَ مِنَ الغَدِ، فَجاءَ بِأکْثَرَ من ذلک خباعَهُ، فَلَمْ یَزَلْ یَعْمَلَُ و یَجْمَعُ حَتّی اشْتَری مِعْوَلاً ثمّ جَمَعَ حتی اشْتَری بَکْرَینِ و غلاماً ثُم أَثْری حتّی أَیْسَرَ فجاءَ الی النبی(ص)فَأَعْلَمَهُ کیف جاءَ یَسْأَلَهُ و کیف سَمِعَ النَّبیَ(ص)فقال النبی(ص)قُلْتُ لک: من سألنا اعطیناه و من استغنی أَغْناهُ الله.» (کلینی، 3/208)
امام صادق(ع)فرمود: «مردی از اصحاب پیامبر(ص)حال زندگیش سخت شد، همسرش گفت: کاش خدمت پیامبر(ص)میرفتی و از او چیزی میخواستی، مرد خدمت پیامبر(ص)آمد و چون حضرت او را دید فرمود: هر که از ما سؤال کند به او عطا کنیم و هر که بینیازی جوید خدایش بینیاز کند. مرد با خود گفت: مقصودش جز من نیست. پس به سوی همسرش آمد و به او خبر داد. زن گفت رسول خدا(ص)هم بشر است (و از حال تو خبر ندارد) او را آگاه ساز، مرد خدمت پیامبر آمد و چون حضرت او را دید فرمود: هر که از ما سؤال کند به او عطا کنیم و هر که بینیازی جوید خدایش بینیاز کند، و تا سه بار آن مرد چنین کرد.
سپس رفت و کلنگی عاریه کرد و به جانب کوهستان روانه شد. بالای کوه رفت و قدری هیزم برید و بیاورد و به نیم چارک آرد فروخت و آن را به خانه برد و بخورد، فردا هم رفت و هیزم بیشتری آورد و فروخت و همواره کار میکرد و اندوخته مینمود تا خودش کلنگی خرید، بازهم اندوخته کرد تا دو شتر و غلامی خرید و ثروتمند و بینیاز گشت. آنگاه خدمت پیامبر(ص)آمد و گزارش داد که چگونه برای سؤال آمد و چه از پیامبر(ص)شنید.
پیامبر(ص)فرمود: «من که به تو گفتم هر که از ما سؤال کند به او عطا کنیم و هر که بینیازی جوید خدایش بینیاز کند.»
@rooshanfekr