بسم الله الرحمن الرحیم ⛔️پسر نوح⛔️ ✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی «فصل چهارم» قسمت: پنجاه و پنجم قم _ منزل حاج آقا مرشدی من که خیلی خسته شده بودم و انرژی زیادی در همون نیم ساعت از بدن و مغزم خارج شده بود، گفتم: حالا بفرمایید راهکار بدید و استفاده کنم از محضرتون تا ببینیم چیکار میشه کرد و نظر اعزه محترم چی هست؟ خب برنامه ما این بود که هر کسی حدودا ده دقیقه صحبت کنه و پیشنهاداتی که میشه عملیاتی کرد را بررسی کنیم. یه نفر که همون اول جلسه معذرت خواهی کرد و رفت. گفت جایی وعده کردم و از همه التماس دعا دارم! یکی دیگشون هم از بس تلفنش تماس میگرفت، یه گوشه از پذیرایی مدام راه میرفت و شاید به جرات میتونم بگم حدودا چهل و پنج دقیقه با تلفن حرف میزد. حداقل نمیذاشت بره بیرون که هم خودش راحتتر باشه و هم ما صدای همدیگه را بهتر و بدون مزاحم بشنویم. یکی دو نفرشون هم از بس سوال و اِن قُلت آوردند، تمام فرصت خودشون و فرصت بقیه صرف جواب دادن به سوالاتی مثل این گونه سوالات شد: جسارتا موسسه شما در این باره چیکار کرده؟ چقدر بودجه در سال دارین؟ از کجا تامین میشین؟ اساتیدتون کیا هستن؟ آموزش محور هست یا خدمات هم ارائه میدین؟ گزارشات برای کجا ارسال میشه؟ مصرف داده ها و تحقیقات شما چیه؟ ... و دیگه کم کم سوالاتشون رفت به این سمت و سو که: چرا نظام همشونو نمیگیره و خلاصمون نمیکنه؟ دستگاه های امنیتی ما چیکار میکنن؟ (البته من دارم میگم چیکار میکنن؟ اون بنده خدا گفت: چه غلطی دارن میکنن؟!) چرا همش زحمات به دوش طلبه ها میفته؟ آقایون کجان؟ یکی که خیلی باحال بود، میگفت: چرا همه از حوزه انتظار معجزه دارن؟ میدونین شهریه من استاد تمام وقت درس خارج خونده چقدر هست؟ چرا نمیرین سراغ اونایی که دارن حقوقشو میگیرن و مگس میپَرونن؟ اصلا آقایون تصمیم ساز و دولتی ها و حتی امنیتی ها خبر دارن اجاره خونه توی قم چقدر هست؟ میدونین طلبه من، هر روز که میخواد از پردیسان بیاد درس، چقدر باید با این هزینه حمل و نقل، معطل بشه و وقتش تلف بشه؟ چرا موسسات تخصصی در حاشیه قم اینقدر کمه؟!! من که فقط سر تکون میدادم و مثل دبیر کل سازمان ملل متحد ابراز تاسف میکردم! والا ... چیکار باید میکردم؟ البته حرف و نظرات خوبی هم داده شد. مثلا یه نفرشون گفت: من حاضرم پایان ناممو بدم چاپ کنین. درباره علل و ریشه های دین گریز شدن مردم هست. اگه درصد مناسبی در نظر گرفته بشه، حاضرم ادامشم بنویسم! یا مثلا یه نفر دیگه گفت: باید هممون بریم خدمت حضرت آقا و بگیم این چه وضعشه؟ شاید آقا بنده خدا خبر نداره! گفتم: قطعا اشراف و اطلاعات ایشون درباره این طور موضوعات و کل موضوعات مطرح شده در اجتماع، از من و شما دقیق تر و کاملتر هست. یکی دیگه هم گفت: هر کاری باشه در خدمتیم. فقط بذارین پنجشنبه جمعه ها ... من با درس اخلاقم که ساعت نه و نیم صبح پنجشنبه تموم میشه، بقیش تا ظهر جمعه میتونم درخدمت باشم. آخرش هم یه استکان چایی دیگه و علی برکت الله ... پاشدن رفتن و از آقای مرشدی هم به خاطر ترتیب دادن همچین نشستی تشکر کردند!! وقتی رفتند، به آقای مرشدی گفتم: حاج آقا شما چرا صحبت نکردی؟ گفت: محمد پس چرا خودتو معرفی نکردی؟ گفتم: فرقی میکرد؟! میگفتم من مامور امنیتی هستم که چی مثلا؟ اینایی که من دیدم، بندگان خدا همین چیزایی که ازش نالیدند، براشون بسه و باید برای موفقیتشون نذر و دعا کرد! والا ... ما میگیم چرا بین این همه جلسه چیزی در نمیاد؟ گفت: خب تو نگفتی دنبال چی هستی؟ اگه گفته بودی، من شک ندارم که نتیجه بحث فرق میکرد. گفتم: شما دیگه چرا؟ من که گفتم باید اتحاد کرد و بنظرتون چیکار کنیم که متحد بشیم و بتونیم غیر حکومتی این طور مشکلات را حل کنیم؟ گفت: درسته ... اما ... البته شایدم اگه گفته بودی که از نهاد امنیتی هستی، دیگه هیچ کس حرفی نمیزد و فقط و فقط گوش میدادن!