د: «وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثيرٍ»[8] هر مشکلی که به تو می رسد کار خودت است. مگر اولیای خدا که آنها برای ترفیع درجه مشکلی براشون پیش می آید. عموم خلق مشکلاتشان عکس العمل عمل خودشان است).
گفت: ازدل درد داشتم میمردم. گفت خانمم به من گفت سرهنگ ما هر کاری که از دست مان بر آمد از دکتر و درمان کردیم. شما نکند یک کاری ظلمی کردید؟ دلی را شکستید؟ می گفت: اول مغرور بودم گفتم: نه بعد یک مقدار فکر کردم یاد شما افتادم. گفتم: چرا امروز دل یک سیدی را خیلی رنجاندم. گفت: همین است می توانی کارش را راه بندازی؟ گفتم: بله اگر بخواهم می توانم. گفت: نیت کن کارش را راه بندازی. گفت: به محض این که نیت کردم کار شما را راه بندازم؛ آب روی آتش، دل دردم پرید. بلند شدم نشستم فهمیدم که آه تو من را گرفته است. گفت: امروز که آمدم هول من را گرفت؛ که چه جوری شما را پیدا کنم؟ اول صبح که آمدم از نگهبان تا بالا سپردم که اگر شما آمدید، با سلام و صلوات پیش من بیاورند. که من کار شما را راه بندازم.
گفت: ما آمدیم با پروازهای آخر، برویم مکه، بلیط هوا پیما گرفتیم؛ آمدیم سوار هوا پیما بشویم. دیدم که مهندس ها ریخته اند با هوا پیما ور می روند. حس کردم که هواپیما ایراد فنی دارد. بعد از یکی دو ساعت گفتند: آقا متاسفانه هوا پیما مشکل دارد. فردا پرواز می شود. فردا آمدیم سوار شدیم. حدود یک ساعت پرواز کرده بودیم، دیدیم موتور هواپیما خاموش شد. همه را هول گرفته بود. اضطراب عجیبی همه را گرفته بود. گفت: چون من با لباس روحانی و سیدی بودم؛ لحظه های آخر همه به من هجوم آوردند. گفتند: آقا سید دیگر کار تمام است. چکار کنیم؟ گفت: من هم به قلبم الهام شد که الان وقت آن است که به امام زمان توسل بگیریم. شنیدن کی بود مانند دیدن. با اذن خدا همه هستی در اختیار امام زمان است. ملائکه در اختیار او هستند. همه یک صدا امام زمان را صدا زدیم. همه یک صدا از سوز دل گفتیم: یا صاحب الزمان ادرکنی صدا زدیم. گفت: هواپیما یکدفعه روشن شد. و در فرودگاه جده زمین نشستیم.
خلبان گفت: پیاده نشوید. رفت پیایین و تکنسینها آمدن و بررسی کردند. خلبان برگشت. چون به زبان انگلیسی حرف می زد. یک دکتری همراه ما بود؛ انگلیسی می فهمید و ترجمه می کرد. گفت: این آقا خلبان است به مسافر ها می گوید: که من از شما یک خواهش دارم. اون هم این است که قطعا طبق روال عادی ما باید همه مان تکه تکه می شدیم. اما الان من می بینیم که لوازم یدکی نو در هواپیماست. اصلا رو هوا موتور عوض شده است. یک جور دیگر است. این دست غیبی که شما صدا زدید چی بود؟ من هم می خواهم مثل شماها بشوم. گفت: دیگر این جا من را بلند کردند رفتم فارسی می گفتم؛ اون دکتر هم ترجمه می کرد. که عقایدمان را گفتم که کسی که صدا زدیم؛ دوازدهمین جانشین پیامبر ما است. گفت من چکار کنم که مثل شما بشوم؟ گفتیم: که شهادتین را بگو شهادتین را گفت و شیعه شد. این قدر به ما علاقه پیدا کرده بود؛ تو اتاق ما آمد، همراه ما هم حج آمد. اعمال حج را به جا آورد. بر اثر دیدن این معجزه یک اعتقاد عجیبی پیدا کرده بود.
یکی از راههای شاد کردن امام زمان
امام یازدهم(ع) فرمودند: کسی در زمان غیبت نجات پیدا نمی کند مگر این که معتقد به امام زمان(عج) باشد. و دعا برای فرج و ظهورش کند. یکی از کارهای که باعث خوشحالی امام زمان(عج) می شود. همین برگزاری مجالس و گریه و عزاداری برای جدش امام حسین است. چون اول عزا دار امام حسین خود امام زمان است.
ذکر مصیبت بازگشت اسب باوفای امام حسین(ع) به خیمه ها
برویم در خانه آقا ابا عبدالله(ع). روضه بی صاحب برگشتن ذوالجناح خیلی روضه سختی است که خود امام زمان(عج) هم اشاره کرده است. که بی صاحب برگشتن ذوالجناح به خیمه ها، اهل بیت و اهل خیام را نا امیدی کرد. اگر اهل خیمه ها این همه عزیز از دست دادن اما گوشه دلشان آرام بود؛ امامشان مولایشان سروشان آقا امام حسین(ع) هستند. اما سخت ترین موقع همان برگشت ذوالجناح بدون صاحب به خیمه ها است. ذوالجناح خیلی اسب با وفایی بود. وقتی که حس کرد که آقا(ع) بدنشان پر از زخم و جراحت است وتوان نشستن ندارند؛ این زانوها را خم کرد و آقا(ع) روی زمین قرار گرفت. دور بدن آقا(ع) دور میزد و از آقا(ع) محافظت می کرد. عمر سعد گفت: این اسب قیمتی است برای من بیاروید. هر کسی که جلو می آمد. با لگد می زد و مقاومت می کرد. گفت: رهایش کنید ببینیم چه کار می کند. رهایش کردند. وقتی رهایش کردند دیدند آمده این سر و کاکلش را به خون ابا عبدالله(ع) می مالد. امام زمان(عج) می فرماید: ای جد بزرگوار فراموش نمی کنم اون ساعتی که اسب بی صاحب هم همه کنان گریه کنان فریاد کنان راه خیمه را در پیش گرفت. هشتاد و چند زن و بچه پر ابتلا و غربت زده در خیمه ها منتظرند آقا(ع) برگردد. جمال آقا شان را ببینند. یک وقت ببینند صدای شیحه ذوالجناح می آید بی بی سکینه صدا