مثلاً وقتی سر كلاس نشسته اید و در خيالات خود غرق هستید، بعد معلّم در كلاس مطلب خنده داری را تعريف می كند و همه می خندند، شما به خودتان می آييد و می گوييد: چه شد؟ چه گفت؟ مگر شما، گوش و چشم تان سر كلاس حاضر نبود، مسلّم چشم و گوش و بدن مادّی شما در کلاس حاضر بود، پس چه كسي نبود كه اين گوش مادي نشنيد؟ اين چشم و گوش مادی مربوط به بدن شما است. ولی چون «خودتان» در کلاس حاضر نبوديد و غرق خیالاتتان بودید اين گوش مادی نشنيد، پس معلوم است شنونده و بيننده ی واقعي که خودتان هستيد در کلاس نبود و اين چشم و گوش ابزار خودتان است که بدون شما خودش کارآیی ندارد.
شما بدنتان نيستيد، شما خودتان هستید و فقط هستيد، آری شما در حدّ خودتان «فقط هستید»