تو سامرا که قدم میزنی رو دیوارهای اطراف حرم آثار به جامونده‌ای از گلوله‌های داعش می‌بینی. اون لحظه‌ها حس غریبی داری، حتی گریه‌ات می‌گیره از اون همه غربت و تنهایی، اما با خودت میگی ممکن بود همینجا هم راه نمیتونستم راه برم و قدم به قدم با امام زمان(عج) حرف بزنم. +خلاصه میخوام غیرمستقیم بگم توحرم امام رضا که قدم برمیدارید و هی چشمتون به گنبد میفته و سلام میدید، یه لحظه به این فکر کنید اگه خیلی از جوونا نبودن، ممکن بود در و دیوارهای رواق و صحن‌های حرم هم پر از گلوله‌های به جا مونده از جنگ بود؛ خیلی مدیونیم، خیلی حتی اعتقادات الانمون برمیگرده به عملیات‌های دهه شصت. به قطره خون‌های ریخته شده اطراف حرم حضرت زینب(س) عملیات‌هایی که هرکدومشون یه رمزی داشتن و بزرگ‌ترین هدفشون باز شدن راه کربلا بود. خوبی ها رو اگه نمی‌تونیم جبران کنیم، حداقل از یاد نبریم…