وقتے‌میومدخونہ دیگه‌نمیذاشت‌من‌کار‌کنم دخترمون رومیذاشت‌رو‌پاهاش وبا‌دست‌بہ‌پسرمون‌غذا‌میدادمیگفتم :یکےازبچہ‌ها‌رو‌بد‌ه‌بہ‌من!بامھربونےمیگفت.نه شما‌ازصبح‌تا‌حالا بہ‌اندازه‌کافے‌زحمت‌کشیدی دوستاش‌بہ‌شوخے‌میگفتن : مهندس‌کہ‌نباید‌تو‌خونه‌ کار‌کنہ!می گفت: من‌کہ‌از‌حضرت‌علے؏بالاتر‌نیستم؛مگہ‌بہ‌حضرت‌زهرا"س”کمك‌نمیکردند؟!? راوی : ✨همسر شهید عباس بابایی✨