😔این روزها بدجور دلم هوای روضه و سینه و سینی چای بعدش را کرده. هوای ظرف خرما که همه دست در آن می کردند.
⚫️به پشت سر که نگاه میکنم، چه خاطراتی رقم میخورد؛
◾️اعتکاف و گوشه عزلت در خانه یار و سخن با معشوق از کف برفت.
◾️راهیان نور، سفر عشق و زیارت شهید کانال کمیل چرا نشد؟!
◾️جشن پرشکوه میلاد مهدی زهرا و جمکران خلوت از حضور مشتاقان بود.
◾️شبهای قدر، حرم و مسجد و عزای پدر چه غریبانه برگزار شد.
◾️دوماه گریه بر مصیبت سالار شهدا با حسرت بر روضهها، دستهها و هیئتهای حسینی سالهای قبل گذشت.
◾️حسرت موکب خالی و چای عراقی و دستان پرمحبت کودک عراقی، آتش بر جانمان بود.
◾️دستان دور از پنجره فولاد و خالی از کنگرههای ضریح کریمه اهل بیت بی تابند.
😭ولی همه را در روضهی مادر تلافی خواهم کرد و مادر خودش سفره روضه اش و سوز در سوخته را برپا خواهد کرد و ضجههای یتیمانش در فراقش، دفن کننده این منحوس خواهد بود.
انشاالله🙏