💐خانواده در آینه ی شعر💐
در قامت مثنوی
پدر سلام! سلامی پر از محبّت و شور
به باغ عمر تو از حال، تا به روز نشور
پدر سلام! سلامی به وسعت دنیا
به اشک داغ تو تا موج می زند دریا
پدر سلام به گل های باغ ایمانت!
سلام بر تو و بر روشنای چشمانت!
پدر سلام به گفتار آسمانی تو!
سلام بر تو به هنگام شادمانی تو!
پدر سلام به ذکری که از لبت جاری ست!
سلام بر تو که کارت به دهر دلداری ست!
سلامِ حضرت حق بر تو ای عزیز جهان
که مهر توست به دل، همچو عطرِ گل پنهان!
سلام بر تو که داری مرا چو جانت دوست
سلام بر تو که صد عقده ی غمت به گلوست!
سلام بر گل رویت پدر! به باغ و چمن
که داشتی به دل خویش روز و شب غمِ من!
سلام بر تو که باغ و بهار من از توست!
چراغ روشن لیل و نهار من از توست!
سلام بر تو که سرمایه وجود استی!
چراغ دیده ام از راه فضل و جود استی!
سلام برتو که هستی مرا فروغ امید!
که با بهار توام گل به باغ عمر، دمید!
سلام بر تو که داری به دل قسم نامه
گواه ماست همین شعر و دفتر و خامه
قسم به جان دو عالم، قسم به نور دو عین
به مصطفی و علی، فاطمه، حسن و حسین
قسم به خون حسین و به کام عطشانش
قسم به خواهر غمدیده ی پریشانش
قسم به خون شهیدان غزّه و لبنان
قسم به هرکه دراین جاست پیرو قرآن
قسم به خون هنیه، قسم به نصر الله
قسم به هرکه نرفته دلش به سوی گناه
قسم به جان و دل آن که دانم و دانی
قسم به حضرتِ سردارِ ما، سلیمانی
قسم به خون بهشتی و باهنر، چمران
قسم به جانفشانی و ایثارِ ملّت ایران
به هرکسی که شده غرق خون دراین وادی
به هرکه کشته شده در مسیرِ آزادی
به نیسِتان پر از شور و نای و ناله قسم
به گلستان و گل و باغ و دشت لاله قسم
به آسمان و زمین می دهم تورا سوگند
به هر که هست امین می دهم تورا سوگند
به شوق آن که خدا عهد بسته با دل تو
به ذوق آن که سرشته گلاب، با گل تو
به نوبهار، که یاد آور گل شادی ست
به چشمه سار، که جاری به باغ آزادی ست
به آفتاب رسالت، به ماه برج شرف
به کربلای حسین و به کاظمین و نجف
به سامرا که تو با نور کوکب اقبال
گشودی از دل مشهد به سوی آن پر و بال!
مرا ببخش! که تو گر نبخشی ام؛ به خدا
به دهر، گمشده ام را نمی کنم پیدا!
مرا ببخش و ترحّم به اشک و آهم کن!
فروغ بخشش خودرا چراغ راهم کن!
مرا ببخش! اگرنه به شورِ عشق قسم
به شور عشق نه تنها به نورِ عشق قسم
خدا به روز قیامت مرا نمی بخشد!
مرا به هیچ بهانه خدا نمی بخشد!
مرا که زود شکسته دلم، به هر تقدیر
پدر ببخش دراین شب! که هست فردا دیر!
اگر که چشم نپوشی تو از بدی هایم
شود سیاه تر از شام، صبح فردایم!
اگر که دوست نداری ببینی ام دلگیر!
هرآن چه دیده ای از من بدی، ندیده بگیر!
الا که می چکد از هر کلام تو انشا!
به روی ما و «زرافشان» دَرِ کرم بگشا!
--------------------------------
محمد علی صفری زرافشان