الله علیها او زمین خورد گمانم که زمان ریخت به هم بعد آن روز دگر کل جهان ریخت به هم مادر و ضرب غلاف و ملاء عام کجا؟ وسط کوچه گل و باغ و نشان ریخت به هم فاطمه زیر کتک ها و دو سه باری غش کرد قامتش خم شد و زهرای جوان ریخت به هم او نمی دید و نمی داد امان، هِی میزد بعد از آن واقعه ی تلخ امان ریخت به هم همه کافر شده بودند ز انکار غدیر فاطمه گشت فدا رسمِ بدان ریخت به هم ذکر لبهای حسن بود:که خیلی بد زد ضربت سیلیِ او لحن دهان ریخت به هم خاک کوچه به خدا جای گل احمد نیست تا زمین خورد یقین رکن اذان ریخت به هم محسن و فاطمه را پشت دری سوزاندند آتش افتاد به گُل،کُون و مکان ریخت به هم پایه ی کرببلا را ز سقیفه چیدند دل صحرای بلا،جسم جوان ریخت به هم پایِ گهواره ی اصغر همه گریان بودند ذکر لالایی او راحتِ جان ریخت به هم از قفا زد ضربات و سر او کرد جدا حال و احوال بد مادرمان ریخت به هم خیزران بود و سری در دل تشت و ظالم آنقدر زد همه دیدند، لبان ریخت به هم دختری ناله زد و گفت کجایی بابا داد زد بر سر من تا ضربان ریخت به هم لکنت من اثرِ سیلی آنِ نامرد است رفت دندانم و آن لحن و بیان ریخت به هم عمه میگفت نخور غصه که مهدی داریم نام او آمده و این جریان ریخت به هم عبدِ کریم