🍀🍀
با سر رسیدی بی سر گودال، بابا جان
از ذوق دارم میروم از حال،باباجان
حس میکنم جا خوردی از وقتی مرا دیدی
دارم شمرده شمرده میخونم..خوب میدونم حقش و ادا میکنی
حس میکنم جاخوردی از وقتی مرا دیدی
راحت بگو در صورتم بابا چها دیدی؟؟
بابا...
پا تا سرم را بعد تو، مشت ها عوض کردند
آن دختری که داشتی،خیلی بد آورده
یادت می آید شانه و موی کمندم را
در بین دختر بچه ها،قد بلندم را
شانه به غارت رفت،مویم سوخت در هم شد
قدم دَم خیمه به زیر چکمه ها خم شد
یادت می آید چشم هایم آسمانی بود
کارم فقط در پیش تو،شیرین زبانی بود
حالاببین خون مردگیه چشم هایم را
لکنت زبان و لرزش بین صدایم را
یادت می آید بازوی من،بوسه گاهت بود
هر روز طاق ابروی من،بوسه گاهت بود
شلاق ها پیچیده محکم دور بازویم
حالا رد انگشتری مانده به ابرویم
اینی که من و سوزونده، از درد و شدت ضربه ای که زده بیشتر من و سوزونده.با انگشتری شما زد
😭😭
یادت می آید دست بوست میرسیدم من
بین حیاط خانه دائم میدویدم من
نه لب برایم مانده تا که بوسه بردارم
نه میدوم از بس پدر، درد کمر دارم
تو باید خرابه ای گریه کنی من بتونم روضه بخونم.امشب اینجارو خرابه کن..
خرابه هم اینجور بود.از یه سمت زینب روضه خون بود.از یه گوشه ام کلثوم روضه میخوند.بماند رقیه چه روضه ای میخونه.از یه سمت یه مادری میگف علی لای لای
روضه دسته جمعی..توهم امشب اینجارو خرابه کن.روضه ت فقط همین باشه
حسیییییین
غریب مادر
غریب مادر
بابا بابا
یادت می آید که ستاره گوش من کردی
روزتولد گوشواره گوش من کردی
پاره شده در وقت غارت لاله ی گوشم
شد گوشواره آلت قتاله ی گوشم
در محضر عالم نشستیم.یه بارم این روضه رو خوندم.چرا گف گوشواره شد آلت قتاله ی گوشم.
۳ نفر زودتر از همه اومدن کوفه.
یکی عمامه امام حسین و آورد.به اسم اخنس بیحیا..لعنت خدا بر او باد.
یکی خولی بی حیابود که سر امام حسین و آورد.
نفر سوم به بچه ش قول داد.گف دارم میرم مسافرت.قول میدم دست پر برگردم برات سوغات بیارم..
تاغروب عاشورا دید دستاش خالیه.یهو به خودش اومد.گف من به دخترم قول دادم.چیکار باید بکنم.
از دور دید گوشواره ها داره تلالو میخوره.تو این ازدحام دید وقتم نداره بخواد گوشواره رو دربیاره.بازش نکنم.
همینقد بهت بگم دختر این بی حیا تو کوفه داد میزد.میگف بابام از مسافرت برام سوغات آورده.
زن این نامرد که رسید گف بی حیا کجا بودی.چرا گوشواره خونیه؟
گفتم وقت نداشت گوشواره رو درآره..گرفتی دیگه
حسیییییین
یادت میاید بود پشت پرده ها جایم
بچه های اهل بیت سه ساله و بزرگسال ندارن.سایه شونم نامحرم نمیبینه..
😭😭
یادت میاید بود پشت پرده هاجایم
با دستهای خود حنا بستی به پاهایم
چشم تو روشن بین هربازار میگردم
انگار خلخالی زجنس خار پا کردم
یادت می آید ای پدر زهرای تو بودم
پیش همه انسیه الحورای تو بودم
در کوچه ی بن بست سیلی بی هوا خوردم
روی شتر از پیرزن ها من عصا خوردم
یادت میاید چند معجر داشتم روزی
یک چادر گلدار بر سر داشتم روزی
بازور چادر را کشیدند از سرم بابا
یک آستین پاره میشد معجرم بابا
حسییییین.حسیییییین..
نزن ببین که مادرم جوونه
جوونی قامتش کمونه
میخواد پاشه نمیتونه
امام صادق فرمود.جوری زد سفیدی چشم مادر کبودشد..
نزن اون که باتو کاری نداره
ببین که بار شیشه داره
توکوچه لااقل امام حسن اومد خاک چادر مادرو پاک کرد دست مادرو گرفت.
خونمون از اینوره اون طرفی میری چرا
یه عصایی بود تو کوچه به اسم امام مجتبی.حرف از بی هوا زدن شده..سرش رو زانوی مادر..خوابش برده.
زجر بیحیا با همه ی عصبانیت با همه ی بغضی که تو دلش بود اولین کاری که کرد.موهای این سه ساله رو گرفت..
هی گفتم بهش میام میام میام
موهام و نکش
حرف بد میزد بابا بابا بابا
با لگد میزد بابا بابا بابا
تو مجلس ملعون..صدا زد دختر حسین کدومتونه
میدونه روضه ی کی نشستی..
گف بچه های امام حسین بزرگ و کوجیکشون فرق نمیکرد ها.
گف شنیدم کربلا شلوغ کردید؟؟
لشگر من و بهم ریختید.
دید سکینه و رقیه بدنشون داره میلرزه..پرسید اینا چرا جواب من و نمیدن...
طاقت داری بشنوی..
زین العابدین صدازد آخه اینا تاحالا با نامحرم حرف نزدن...
بعد هی میگف موهام و نکش..
من عزیزبودم
من نقش زمین شده ام ویرانه نشین شده ام
ای ماه محفلم
یا ناز مرا تو بخر یا آنکه مرا تو ببر
حل کن تو مشکلم
بر روی طفل کوچکت رنگ نیلی زده اند
هرجا بردم نام تو را برمن سیلی زده اند
خون میریزد ز آه من رفته نور نگاه من
بازم حرف از بی هوا زدنه.
😭😭
نور از دو چشمم رفته و سرتابه پا دردم
ببین که با دستم به دنبال یرت گردم
سوزد همه بال و پرم سیلی شده همسفرم
دردم شنیدنی
بر دیده نمانده رمق ای ماه میان طبق
طفل تو دیدنی
🍀🍀👇👇