🛑 هشداری مهم برای نشست و برخاست های خانم ها...! عالم ربانی مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد تقی بهلول که بنیان گذار مبارزه با بی حجابی و فساد دوره رضاخان بودند، در شرح حالی از زندگی خود اینگونه گفتند: پس از سخنرانی بنده و اجتماع مردم در مقابله با کشف حجاب و ماجرای مسجد گوهرشاد و کشتار مردم به دست مزدوران رضاخان، برای مدت طولانی به افغانستان تبعید شدم. دورانی که در افغانستان بودم با یک دختر شیعه اما مریض و فقیر ازدواج نمودم. مدت کوتاهی از ازدواج ما نگذشته بود که همسرم از دنیا رفت. خیلی برای او ناراحت بودم. سه ماه از مرگ زنم گذشت. یک شب به فکرش افتادم و گریه کردم. در حال گریه خواستم که اگر از اهل نجات است او را ببینم. همین که خوابم برد یک نفر پیش من آمد و گفت: بیا که زنت جلوی بخشداری ایستاده و تو را صدا میزند. در همان عالم خواب از اتاق بیرون آمدم؛ دیدم زنم در حالیکه چادر سبز خوشرنگی به سر دارد، مقابل بخشداری نشسته است. در همان حال به ذهنم آمد که این زن مرده است چگونه زنده شده؟ سلام کردم و با تعجب گفتم: تو را دفن کردیم چگونه زنده شدی و اینجا آمدی؟ گفت: من از بهشت آمدم چون شما مرا خواستی، علاوه بر آن کار مهمی با شما دارم. گفتم: با چه آمدی؟ گفت: با آن هواپیمای کوچک سفید. نگاه کردم دیدم یک هواپیمای کوچک در میدان بر زمین نشسته. گفتم: عجب هواپیمائی داری؟ گفت: این که چیزی نیست، بهشتی ها هواپیماهایی دارند که در دنیا دیده نشده. من وقتی آنها را میبینم از خود خجالت میکشم. این که یک هواپیمای کوچک است. گفتم: خوب بگو کارت چیست؟ گفت: وقتی از دنیا رفتم اعمال مرا بررسی کردند. هیچ گناهی که باعث عذابم شود نداشتم. غیر از غیبت مردم در اوقات بیکاری! هر وقت با زنهای محله نشسته بودم و آنها پشت سر دیگران حرف می‌زدند، من هم شریک می‌شدم یا گوش میدادم یا گاهی خودم از کسانی بد می‌گفتم. برای همین بدگوئی‌ها و غیبت‌ها سخت زیر فشار بودم. می‌خواستند مرا با ارواحی که در عذاب هستند همنشین کنند. ناگهان صدائی شنیدم که گفت چون این زن تمام اعمالش صحیح است و غیر غیبت هیچ گناهی ندارد و در دنیا سختی بسیار دیده، او را با ارواح مؤمنین قرار دهید. اما از او تعهد بگیرید اشخاصی که غیبت آنها را کرده همه را از خود راضی کند. در نتیجه مرا داخل باغ بزرگی آوردند که بسیار عالی است. ولی به من گفتند: از این ساعت وقت داری تا آنها را از خود راضی کنی. اگر راضی شدند که هیچ اما اگر راضی نشوند محاکمه طولانی خواهی داشت و شاید در جهنم بمانی. الان خواهشی که از شما دارم این است که هر کس از اهالی محل ما در شهر مزار شریف را دیدید، برای من از آنها طلب بخشش کنید. هر وقت از تبعید رها شدید خود شما به مزار بروید و بگویید هر کسی حقی بر من دارد مرا ببخشد. دیگر کاری با شما ندارم و شما را به خدا می سپارم زیرا باید بروم و بیش از این اجازه ماندن ندارم، ضمناً خبر خوشی میدهم که شما از این مشکلات خلاص خواهید شد و روزهای خوبی خواهید داشت اما مرا از دعا فراموش نکنید. گفتم میشود قدری دیرتر بروی؟ هنوز میخواستم چیزهای دیگری بپرسم که صدائی بلند شد زود بیائید که وقت حرکت است. زنم دست مرا بوسید و سریع به طرف هواپیما رفت و سوار شد و پرواز کرد و بنده هم از خواب بیدار شدم. من هم بعدها به محل زندگی همسرم رفتم و از همه برای او حلالیت طلبیدم. بلافاصله هم خبر رهایی من رسید و به ایران برگشتم. اما تنها چیزی که از این رویای صادقه مرا به فکر فرو برد موضوع غیبت بود. 📘کتاب بازگشت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔻کانال مرگ و رستاخیز🔻 🆔 @rozehasrat