#روضه_اسارت_اهلبیت_علیهم_السلام
#روضه_ورود_به_مجلس_عبیدالله
ورود اسراء به کوفه
السلام علیک یا ابا عبدالله
▪️حدیث عشق تو دیوانه کرده عالم را
▪️به خون نشانده دلِ دودمان آدم را
▪️غم تو موهبت کبریا است در دل من
▪️نمی دهم به سُرور بهشت، این غم را
ببین اینجوریه یا نه
▪️غبار ماتم تو آبرو به من بخشید
▪️به عالمی ندهم این غبار ماتم را
یه لباست گرد و خاکی میشه
میگی در شأن من نیست بخوام یه مجلس مهمی برم
اما مراجع عظیم الشأن ما می اومدند
مرحوم آیت الله العظمی بروجردی
آیت الله عظمی فاضل
آیت الله عظمای تبریزی
میایستادند
گل میزدند
پابرهنه میشدند
اقامه عزا میکردند
افتخار میکردند زیر آفتاب بر ابی عبدالله عرق بریزند
خسته بشند
گل آلود بشند
گرد و خاکی بشند
چه کردهای با دلها آقا جان
▪️غبار ماتم تو آبرو به من بخشید
▪️به عالمی ندهم این غبار ماتم را
▪️اگر بناست دمی بی تو بگذرد عمرم
نه سالی نه ماهی نه هفتهای
▪️....دمی بی تو بگذرد عمرم.....
▪️هزار بار بمیرم، نبینم آن دم را
▪️به نیم قطره ی اشک محبتت ندهم
▪️اگر دهند به دستم تمام عالم را
▪️به یُمن گریه برای تو روز محشر هم
▪️خَموش میکنم از اشک خود جهنم را
مرحوم آیت الله عظمی شیرازی ، صاحب فتوای تنباکو ، حبیب بن مُظاهر اسدی رو خواب دید
حبیب چه خبر
فرمود ما دائماً داریم محضر ابی عبدالله طواف میکنیم
حبیب آرزویی داری یا نه
فرمود بله آرزوم اینه یه بار دیگه به دنیا برگردم،
حبیب محضر امامی آرزو میکنی به دنیا برگردی ، چرا؟!
فرمود آخه من نبودم که براش گریه کنم
آرزوم اینه یه بار دیگه برگردم توی دنیا براش اقامه عزا کنم
حسین جان ممنونتیم آقا
به ما این توفیق رو دادی
قافله رسید کوفه
کوفهای که سالها مرکز حکومت امیرالمومنین بوده
کوفهای که سالها از مکتب زینب درس گرفتند
حالا قافله رسیده کوفه
اما همه دارن تماشا میکنند
ام کلثوم یکی از این نیزهدارها رو صدا زد
فرمود این پول را از ما بگیر
این سر مطهر امام حسین ما رو ببر جلوی قافله،
چرا؟!
آخه مردم به بهانه تماشای این سر ، دارم به نوامیس پیغمبر نظر میکنند
قافله وارد شد
دختر امیرالمومنین شروع کرد خطبه خواندن
فَارْتَدَّتِ الْأَنْفَاسُ وَ سَکَنَتِ الْأَجْرَاسُ
نفسها توی سینه حبسه
زنگ اشتران از نوا افتاد
گفتند یاللعجب
علی داره خطبه میخوانه
همه دارن گوش میدند
یه وقت صدای هَمهَمه شنید وسط جمعیت ،
خدایا کیه این جلسه منو به هم زده
کی این تصرف زینب رو به هم زده
یه نگاه کرد دید سر بریده ی حسینش رو روی نیزه زدند
نانجیبها میدونستند علاقه زینب به ابی عبدالله رو
اومدند گفتند امیر
این جوری که زینب داره خطبه میخوانه
دیگه ما نمیتونیم توی این کوفه دوام بیاریم
چه کنیم ؟!
یکی گفت کتکش بزنیم
گفتن از کربلا تا اینجا داریم میزنیمش
این با تازیانه و کعب نی دست از حسینش بر نمیداره
یه نانجیب گفت من رمز ساکت کردن زینب رو می دونم
عاشق حسینشه
سه روزِ حسینش رو ندیده
اگه میخوای آرام بشه سر مبارک حسینش رو ببر نزدش
سر رو روی نیزه زدند
سری که جلوتر توسط خولی آورده شده بود
دوباره روی نیزه زدند
تا اومد مقابل زینب
بی بی دیگه با مردم حرفی نزد
شروع کرد با رأس مطهر سخن گفت
یا هِلالاً لَمَّا استَتَمَّ کمٰالا
قَد غالَهُ خَسفُهُ فَابْدَ غُروبا
دید جوابی نیامد
با کنایه داره حرف میزنه
مٰا تَوَهَّمتُ یا شَقیقَ فُؤادِی
كانَ هٰذا مُقَدّراً مَكتُوبا
ای پاره قلب زینب
قلب من و تو دو نیم بود
نیمی من بودم نیمی تو بودی
بابام علی برام گفته بود
با لباس اسیری منو میارند
اُمّ اَیمَن برام گفته بود حسینم رو میکشند
اما دیگه باور نمیکردم
سرت رو روی نیزه ببینم
بازم جوابی نیامد
اینجا دیگه کنایهها رو کنار گذاشت
چرا با کنایه حرف میزنه
آخه نوشتن بغل زینب یه نازدانه ای بود
به نام فاطمه ی بنتُ الحُسین...
نمیخواست این دختر متوجه بشه
این سر سر باباش حسینه
آخرالامر کنایهها رو گذاشت کنار
یا اَخِی فَاطِمَه الصغیرةَ كـَلّـِمها
فَقَد كادَ قَلبُها اَن یَذوبا
دو سه جمله با این فاطمه حرف بزن
داره قالب تهی میکنه
یه جمله دیگه هم فرمود
مربوط به زین العابدینه
فرمود داداش
یه نظاره هم به این یتیمت کن
تو غل و زنجیر جامع اسیرش کردند
کسی رو نداره باهاش درد دل کنه
آخ بمیرم
من از قول علامه مجلسی بگم
اونقدر زینب اینجا بیقراری کرد،
راوی میگه همین که محمل راه افتاد
دیدم از چوبه ی محمل خون تازه جاریه
فَنَطَحَت جَبِینُها بِمُقَدَّمِ المَحمِل
حسین....
====================
✍کانال متن روضه های حجتالاسلام میرزامحمدی
🆔
@rozehayemirza_matn