#مصائب_شام #حضرت_رقیه
بر زمین افتاده بابا دخترت در ازدحام..
یک مدد کن نشکند تا گوهرت در ازدحام..
رفته ای بالای نیزه..بی خبر هستی ز ما..
یک نظر..قربانِ چشمانِ ترت در ازدحام..
عمّه ام پیچیده خود را در میانِ معجری
غیرتِ مطلق!،فتاده خواهرت در ازدحام
این ربابه می زند لطمه..پی گمگشته ای ست
گم شده راسِ علّیِ اصغرت در ازدحام..
کو سرِ ششماهه ات ..می بینی از نیزه بگو؟
عنقریب ست که بمیرد همسرت در ازدحام..
نیزه دارت رقصِ نیزه می کند ..دیدی چه شد
سر در آمد پاره شد پس حنجرت در ازدحام
این همه برده فروش!! آیا نمی بیند عمو؟
من نمی بینم سرِ آب آورت در ازدحام..
تنگ شد قلبم برای اکبرِ لیلا ..کجاست؟
گم شده آئینه ی پیغمبرت در ازدحام..
مجلسِ نامحرمان!.. خیلی اذّیت می شوم
خیره می گردم سوی طشتِ زرت در ازدحام
🔸شاعر:
#محسن_راحت_حق
___________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————