ناسیونالیسم متوهمانه
.
این داستان خزعبل، ساختگی و بی ربط را که این "استاد محترم" می فرمایند و حاضران در مهمانی برای آن به به و چه چه می کنند به همین راحتی دست به دست میشود. بعد از مرور زمان در اذهان می نشیند و به یک واقعیت مُسلم تاریخی برای توده مردم تبدیل میگردد. ریشه این توهمات در ناسیونالیسم افراطی ایرانی است. یک وجه مهم ملی گرایی ایرانی از عصر میرزافتحعلی آخوندزاده ضدیت با اعراب بود. ایرانی کیست؟ چگونه تعریف میشود؟ ابتدا باید گفت شود ایرانی: ضد عرب است. چرا باید ضد عرب باشد و با این داستان ها از عرب متنفر باشد؟ چون دین اسلام، دین عربی است. همین خزعبلات در زمان پهلوی اول وارد کتابهای درسی و متون شد. هویت ساخت. هویت ایرانیِ جدید باید ضد عرب و اسلام باشد.
.
.
اما چرا عرض کردم گفته این "استاد" خزعبل است؟
نقل مشهور این است:
ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﻤﻠﻪ مغولها ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﯽﺭﺣﻢﺗﺮﯾﻦ ﺳﺮﺩﺍﺭﺁﻧﺎﻥ (ﺑﯿﻼﺧﻮﺧﺎﻥ) ﻧﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮﯼ ﺑﻪ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﻧﻤﯽﮐﺸﺖ ﻭ ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻫﺎﯼﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ.ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺳﺮﺩﺍﺭﺍﻥ دلیر ایرانی ﺑﻪ ﻧﺎﻡ «ﺑﺎﻣﺸﺎﺩ» ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﻮﺍﺩﮔﺎﻥ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﯾﻌﻨﯽ «ﭘﻮﻣﭙﻪ» ﺑﻮﺩ ﺑﺮ ﺿﺪ ﺍﻭ ﻗﯿﺎﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻃﯽ ﻧﺒﺮﺩﻫﺎﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑالاﺧﺮﻩ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ و اسیر «بیلاخو» ﺷﺪ...چهار ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﮔﯿﺮﯼ ﺍﻭ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺖ... ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ چهار ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻗﻄﻊ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺷﺼﺘﺶ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ.. . در یک شب وی با ﮐﻤﮏ ﯾﺎﺭﺍﻧﺶ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﺍﻥ«بیلاخو» ﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﺠﻬﯿﺰ ﻗﻮﺍﯼ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ایشان ﺭﻓﺖ...این بار شجاعانه ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭآﻭﺭﺩ و جهت تحقیر ایشان... جسد وی را به اسب خود بست و در شهر در انظار عموم شهروندان گردانید.. اﻭ ﺳﭙﺲ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ آﺯﺍﺩ ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ آﻥ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻧﺸﺴﺖ
.
.
خواندید؟
این داستان هم خزعبل است و واقعیت ندارد
سندیت تاریخی ندارد.
تاریخ جای قصه سازی نیست
اولین شرط، مستند سخن گفتن است.
این استاد مو سپید کرده
و اگر به تعداد موی سرش هم این داستان را برای شاگردان تعریف کرده باشد، فاجعه است. بیچاره آنان که باور می کنند و در هویت ایرانیشان دچار توهم و تنفر میشوند.
.
#علیرضا_زادبر
.
منتشر کنید
https://eitaa.com/Politicalhistory