🥀 آفتهای زندگی 9
ادامه ماجرا...
یکی از دوستان ما که غسال هست تو قبرستان میگفت هر روز آدمهای مختلفی رو میارن که غسل بدیم از طلبه بگیر تا دکتر و مهندس و کارمند و کارگر و نظامی و خلاصه از همه صنف و جنس که یا در حال انجام کاراشون بودن یا مدتی بوده بیمار بودن و... ولی دو مورد رو برام تعریف کرد که خیلی میتونه برای ماها درس باشه، میگفت مثلا یه دختر جوون رو آوردن که خانم ها ببرن غسلش بدن، یکی از خانم ها براش تعریف کرده بود که این بنده خدا چقدر هم خرج خودش کرده بوده، از گونه و لب و ابرو و مژه و... خلاصه تمام بدنش رو عمل زیبایی کرده بوده ولی الان باید اینا زیر خاک بپوسه و یا یه خانم رو میگفت آوردن که تو خونه مردم کار میکرده و از ضعف زیاد از هوش رفته بوده و سرش گوشه دیوار خورده بود و از دنیا رفته بود که اون خانم غساله تعریف کرده بود که هر جای بدن این زن رو میدیدیم زخم و کوفتگی بود که خانوادش گفتن همه اینها در حین کار کردن اتفاق افتاده بوده،خلاصه هر لحظه ممکنه نفسی که میکشی دیگه آخرین شماره از نفس های زندگیت باشه حالا میخواد در حال خوردن یا خوابیدن یا راه رفتن یا خندیدن یا گریه و یا هر حالتی میخواد باشه، پس تو این دنیا به هیچ چیزی نباید دل بست و نباید مغرور شد نه به علم و نه به پول و نه به زیبایی چون کسانی بودن که از نظر علمی سطح بالایی داشتن و بر اثر یک اتفاق اسم خودشون رو هم یادشون رفته و چه افرادی که پولدار بودن و یکشبه به خاک سیاه نشستن و چه افراد زیبایی که یک اتفاق باعث شده خودشونم نتونن تو آینه به صورتشون نگاه کنن...
ادامه ماجرا در قسمت بعد...
https://eitaa.com/s69z69