لیله القدر خیرٌ مِن اَلفِ شهر
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
امشب شب قدر و شب راز و نیاز است
درهای رحمت بر تمام خلق، باز است
امشب شب قدر است، قدرش را بدانید
امشب خــدا را، با زبان دل بخوانید
الطاف حق گــردد، نصیب چشم بیدار
عفـوخدا گــردد بـه دنبـال گنهکار
امشب شب تقدیر و وقت سرنوشت است
از هر دلی راهی به گلزار بهشت است
از جــام رحمت پُر شود صهبای دلها
ره بسپرد تا قــرب جانـان پای دلها
امشب زگلــزار عبـادت گُل بچینید
شاید در احیـا نور مهــدی را ببینید
امشب سفیــر وحی از رنج و بلا گفت
از ضرب یک شمشیر و از فرق دو تا گفت
امشب وداع آخـر مـردی غریب است
چشم حسن دائـم به لبهای طبیب است
این لحظـه ها دارد علی تکبیـر بر لب
فُزتُ وَ رَبِّ الکعبــه شد تفسیر امشب
ای کعبه مولــود تو را کُشتند امشب
ای کوفه آمــد جان مولای تو بر لب
چشم یتیمان خون به جای اشک ریزد
ای وای اگر مولا ز بستـر بـر نخیزد
امشب یتیمــان علـی با غم بسازند
پروانه ی یک شمع در سوز و گدازند
شب نیمه شـد مولای مظلومان نیامد
غمخوار طفلان گوشه ی ویران نیامد
چشم علی گه باز و گاهی بسته گردد
عبّـاس گِـرد بسترش پیوسته گردد
با سینه ای سوزان و با قلبی شکسته
زینب کنـــار بستـر بابـا نشسته
مولا وصیّت مــی کند با زینبینش
اشک یتیمی گیرد از چشم حسینش
با دخترش از روز عاشـورا بگوید
از قتـلگاه وسُمّ مـرکبهــا بگوید
ای دخترم آماده ی رنج و بلا باش
سنگ صبور لاله ها در کـربلا باش
عبّـاس من ای مهربان ای نور عینم
در کربــلا جان تو و جان حسینم
زینب حسینم را به هر غم یاوری کن
بـر کودکان داغدارش مادری کن
بینـی به روی نی سر از تن جدا را
عریان به روی خاک جسم لاله ها را
روزی شود این کوفه بر تو شهر غمها
از مردم نـامرد می بینــی ستمها
این کوفه بر تو شهر اشک و آه گردد
روزی بـرای تو اســارتگاه گردد
وای از مسیــر کربلا و کوفه و شام
زخم زبان و طعنه و سنگ از روی بام
طشت طلا بینـی و چوب خیزران را
روی کبـود و اشک چشم کودکان را
جسم یتیمانـم بـگیــرد رنگ نیلی
رخسارشان نیلی شود از ضرب سیلی
ـــــــــــــ
شعر از : نعیمی ( ازقُمُ المُقَدّسه)
التماس دعاـ وطنی