آب بودم اما روزی سوختم
.
قطره تا دریا، سر و پا سوختم
.
تشنه ای آمد که سیرابش کنم
.
مشک خالی داد تا آبش کنم
.
تشنه ی آن روز من عباس بود
.
پاسدار خیمه های یاس بود
.
خون عباس علمدار شهید
.
قطره ، قطره در درون من چک
.
آب بودم کربلا پشتم شکست
.
قایق امید من بر گل نشست
.
حال از اکبر خجالت میکشم
.
از علی اصغر خجالت میکشم 😭
🍃التماس دعا 🍃
#راه_سعادت
🌙
@saadatway