یکی از بچه های تفحص میفرمودند سال 72 چند ماه در فکه اقامت داشتیم بچه ها روز ها مشغول تفحص شهدا و زیر و رو بر کردن خاک های منطقه فکه بودند شبها که برمیگشتیم از فرط خستگی و ناراحتی باهم حرف نمیزدیم،مدتی بود که پیکر هیچ شهیدی را نیافته بودیم
روزی یکی از بچه ها برای عقده گشایی مرثيه حضرت زهرا را در منطقه پخش کردو ناخودآگاه اشکمان سرازیر شد
بچه ها باچشم خیس ذکر یا زهرا داشتند
میدانستیم در این مواقع ذکر حضرت مشکل گشاست
درهمین حین روبروی پاسگاه یک بند انگشت نظرم را جلب کرد
با سرنیزه و بیل خاک ها را کنار زدم تکه ای پیراهن نمایان شد،مطمئن شدم شهیدی در اینجا مدفون است،بچه ها خاکها را کنار زدند و وقتی پیکر نمایان شد متوجه شدیم شهید دیگری کنار اوست،طوری که صورت هردویشان به طرف یکدیگر بود...
بچه ها طبق معمول به دنبال پلاک میگشتند که متوجه قمقمه هایشان شدند که یکی هنوز آب داشت،همه بچه ها برای تبرک از آن سرکشیدند
با ذکر صلوات پیکر دوشهید را از زمین بلند کردند و در کمال تعجب مشاهده کردیم پشت پیرهن هر دو شهید نوشته شده بود
میروم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم...
روزتون شهدایی
سنگرعشق
https://eitaa.com/saangareshgh