امان از درد دست و پا
مادر چند روزی بود که ناله میکرد
بابا هم حال خوشی نداشت،کمرش خیلی درد میکرد
با هم رفتن دکتر
کارشون توی مطب طول کشید چند ساعتی خونه نبودن
وقتی اومدن خونه ، مادر احساس کرد وسایل خونه کمی جابجا شدن
توی خونه چشم چرخوند باورش نمیشد
یعنی چی
چرا عکسهای محمدم جا به جاشدن
کی به قابها دست زده
خونه که کسی نبود
چشمشو تیز کرد دوباره با دقت بیشتری نگاه کرد
-عه این زبون بسته از کجا اومد؟
حاج حسین بیا ببینش
بابا رفت جلو *یا کریمه؟
-آره
*از کجا اومده تو خونه؟
نمیدونم والا
پر های یاکریم روی فرش افتاده بودن
اما مادر حال دیگه ای داشت قلبش ضربان گرفت بی دلیل
زیر لب زمزمه میکرد -محمدم مادر دلم تنگه برات
رفت تو اتاق
لباس محمدش روی رختخوابها بود
یه حدسهایی زده بود رفت که مطمئن بشه
بله
درسته
پر های یاکریم اونجا هم افتاده بود روی لباس محمدش
چشماش پر اشک شد
با بابا دوتایی رفتن برای مهمون سرزده آب و دون آوردن پرنده خیره شده بود به مادر
هیچ ترسی هم از کسی نداشت
مادر بی اختیار یاد مسافرش افتاد
-منم یه پرنده ای داشتم که پر زد و رفت، دیگه برنگشت.
دوباره نگاه انداخت به مهمونش
-اومدی به من سر بزنی؟
-فردا بازم میرم دکتر باهام میای؟
پرنده پرید و رفت و مادر رو با بغضی که توی گلوش امون می برید تنها گذاشت.
صبح حاج حسین و خانومش دوباره رفتن دکتر
چه میشد کرد
بقول حاجی *خدا هر کس رو یه جور امتحان میکنه
یکی با آبرو یا مال امتحان میشه یکی با جان یکی با بیماری
الحمدلله امتحان ما بیماریه و امتحان آبرویی نیست.
مادر حواسش به مهمونش بود یعنی پرنده دیروزی کجاست ؟
از کجا اومده بود تو خونه
چرا عکسهای محمدم...
با صدای دکتر رشته افکارش پاره شد
حسابی حواسش رو داد به دکتر بعد از شنیدن توصیه های پزشک که برای چندمین بار میگفت "مراقب سلامتی خودتون باشید کار سنگین انجام ندین تا می تونید افکارتون رو مدیریت کنید غصه و ناراحتی واسه هردوتون سمه"
نگاه گذرایی به پنجره انداخت
ولی چیزی که دیده بود نگاهشو میخ کرده به پنجره
خودش بود
دوباره همون پرنده
جوجه یا کریم دیروزی
همینجور که نگاهشو به پرنده دوخته بود
زیر لب گفت
-محمدم میدونم اینها همه یه نشونه س از سمت تو
پسرم ممنون که همراهمی، پیامتو گرفتم گر چه به ظاهر نیستی اما همیشه با من و پدرت هستی
نفس مامان هوا بارونیه ،
برو
پشت پنجره خیس میشی.
#کرامات_شهدا #شهید_محمد_غفاری
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1