گاه آنقدر نمیفهمم چه شد... و از کدام سو رفتم؛ که سر برمیگردانم و میبینم نیستی! نبودنت را از انقباض وجودم از مُچاله گیِ روحم و از قلبی که دیگر تکرار نامت نمیلرزانَدَش میشود فهمید... و اینجاست که باید دوربرگردانی انتخاب کنم و ... وَ...خوش به حالِ من... در تمام ثانیه هایی که به ناگاه ظهورت نزدیک میشود... صدای حضور تو را از خیسی چشمانم میتوان شنید... تو می آیی و قلبم دوباره میلرزد؛ ...! آمدی و باز قبولم كردى نبضِ دلم...؟ وَ چه مشتاق و پریشان بودم... 📎شـــبــتـون_خـــدایـــی 🍁 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1