همسفر بهشتیام
دل به دل هم دادیم ، از خدا خواستیم راه ناملایم عشق را برایمان هموار کند.
قرار بود ماه ها و سالها کنارت زندگی کنم
قراربود هُرم نفسهایت گرما بخش کاشانهمان باشد و برق نگاه معصوم و پاکت روشنی بخش زندگیمان
قرار بود قرار دلم باشی
و من، همیشه، بیقرارت
گفتی تکیه گاهی
و من تو را چون کوه می دیدم
کوهی بلند و دست نیافتی
گمانم این بود هیچ کس ،هیچگاه، نخواهد توانست کوه استوار مرا ، تکیه گاه امنم را از من بگیرد
ولی حالا
بیقرارتر از همیشهی عمرم، کنارت نشستهام
کنار جسم زمینیات
وخیالم
در حوالی نفس مطمئنت بال میزند
همسفرت بودم تا بهشت
همسفرم میمانی تا خودت؟
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1