زمزمه شب هشتم
پاشو ای ستاره ی امید بابا
پیش من چرا بلند نمی شی از جا
همه جای پیکرت زده جوونه
مثل گل درومده از دل صحرا
به رخصت افتاده پدر تا ببره پیکر تو
وا شده تا به ابروهات چجوری ببندم سرتو
وا کن چشای ترتو
پخش تنت تا دور دورا توروخدا تورو خدا
جوابم بده بابا
حسین
بمیرن این کوفیا خیلی نامردن
پی هر راهی واسه قتلم میگردن
پدر شهید تو بالا جنازت
اومدن یکی کی مسخره کردن
تو عبا با چه زجری من دستو پاتو چیدم علی
دندونای سفیدتو تو لخته خون دیدم علی
تو بودی امیدم علی
با نیزه شونه شد موهات عقیق سرخ رو لبات
بگو چی شد قد و بالات
…
پاشو باز معجزه کن مث پیمبر
چش وا کن ببین که اومده دلاور
صدای پوزخندشون بلنده بابا
عمه رو ور دار ببر از توی لشگر
عمه داره با زجه هاش قلب منو خون میکنه
اگه نیای با هم بریم گیسو پریشون میکنه
بابارو حیرون میکنه
پاشو بازم قدم بزن سایه روی حرم بزن
مث عموت علم بزن
شاعر:
#مجتبی_صمدی
#زمزمه
#شب_هشتم_محرم
#علی_اکبر_ع
اجرای سبک:
#کربلایی_سعید_صادقی