در عملیات جُرُف الصَخَر عراق پیکرش متلاشی شد و جاماند، ۳روز بعد سر و دستش پیدا شد، آوردن قطعه۲۶ و بعد بدن بیسر را هم کشف و در کربلا خاک کردند.
برخلاف تصور همه نه تنها نظامی و سپاهی نبود بلکه کارمند هم نبود، همسرم شغلش آزاد بودو تراشکاری میکرد، یک روز خیلی جدی به من گفت: دیگه نمیتونم بیتفاوت زندگی کنم نمیتونم نسبت به اتفاقی که توی سوریه میافته سکوت کنم و برای حفظ حرم اهل بیت به عراق یا سوریه نروم؛ خاطرم هست تلویزیون اخبار مربوط به عراق و سوریه را پخش میکرد و حمید باحساسیت کامل همه اخبار را دنبال میکرد و درست زمانی که خبر تهدید حرمین پیش آمد، وقتی گفتند ممکن است، تروریستها آسیبی به حرم اهلبیت بزنند، حمید خیلی ناراحت شد.
دخترم کوچک بود مامستأجر بودیم و شرایط مالی خوبی نداشتیم حتی پدر و مادر حمید هم وقتی از تصمیمش باخبر شدند، گفتند: در نبودنت همسر و دخترت اذیت میشوند نرو، اما انگار حرفهایم تغییری در تصمیمش ایجاد نمیکرد، من هم در نهایت رضایت دادم که برود.
من وحمید هشت سال باهم زندگی کردیم که حاصل آن دو فرزند (یک دختر و یک پسر) بود؛ فرزند دوممان 90 روز پس از شهادت حمید به دنیا آمدو به همین خاطر نام همسرم را روی این پسرم گذاشتم، همسرم همواره از ائمه اطهار و اهل بیت صحبت میکرد و ارادت خاصی نسبت به اهلبیت داشت و همین باخدا و باایمان بودن حمید برای من ارزشمند بود.
حمید مشغول خنثیسازی مین بود، مین آخر را که خنثی میکند، پایش داخل تله انفجاری میرود و منفجر میشود، شدت انفجار به قدری زیادبوده که بدنش تکه تکه میشود، تنها سر و دست چپش را میآوردند، به دلیل اینکه منطقه در دست دشمن بود، لحظه شهادت نتوانسته بودند پیکرش را به عقب بیاورند، سه روز بعد که منطقه پس گرفته میشود، دست و سر حمید را پیدا میکنند.
🌷شهید حمیدرضا زمانی🌷
🕊🕊🕊🕊🕊
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️
@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•