🖥صابرهای غزه ❤️روایت‌های زنانه از غزه 📝«ای کاش مُرده بودم و همه فراموشم کرده بودند.» جمله‌ی بالا را مریم مقدس گفت. وقتی درد، زیر پوستش، لای همه‌ی استخوان‌هایش، رگ به رگ جولان می‌داد و زور می‌گرفت. وقتی خیال مردم و حرف‌هایشان، از سرش رد می‌شد و قلبش تیر می‌کشید. وقتی نمی‌خواست احدی از حالش خبردار شود. وقتی پناهی نداشت و خودش را تا جایی که می‌شد، تا جایی که جان داشت، به گوشه‌ای کشاند. دردِ مریم، درد مبارکی بود. می‌دانست آخرِ زجرکشیدن، چشمش روشن می‌شود به نوزادی که از انبیاء‌ است. نوزادی که توی گهواره هم مثل بزرگسالی عاقلانه حرف می‌زند. نوزادی که دستش از معجزه پر می‌شود. اما درد، جوری امان مریم بالغ و پخته و سرد و گرم کشیده را بریده بود که توی دلش، پشت لب‌های مچاله‌اش گفت: «يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَٰذَا وَكُنْتُ نَسْيًا مَنْسِيًّا» نمی‌دانم چرا پسرک روی خاکْ درازکشیده‌ی بالا را با مریم مقدس مقایسه کردم. به‌جز درد و زجری که تا مغز استخوانش را می‌سوزاند و ناله‌ای که پشت لب‌ها حبس می‌کند، هیچ تشابه دیگری پیدا نکردم. پسرک، نه. دلم می‌خواهد برایش اسمی بگذارم و عین الگویی بچسبانمش روی شیارهای مغزم. صابر، خونی و خاک‌گرفته لب‌هایش را زیر دندان فشار می‌دهد. فَکش درد گرفته، از بس دندان‌ها را به‌هم سابیده است. اشک‌ها را هم حتی مهار زده و نمی‌گذارد بی‌حساب بیرون بریزند. ولی نه پای زخمی‌اش، نه لرزِ هیکل کوچکش، نه مگس‌هایی که کرکس‌وار دورش می‌چرخند، نه نان خشک و کپک‌زده‌ی جلویش، نه زباله‌ها، نه تاریکی ترسناک، نه صدای ویراژ جنگنده‌ها، نه آجرهای ریخته، نه هیچ چیزی دیگری چشمم را نگرفت. فقط لب‌ مچاله و ناله‌ای که یواش درز می‌کند بیرون، ذهنم را کشاند تا مویه‌ی خفه‌ی مریم و آرزوی مرگش. صابر سِنی ندارد اما عین مریم، بزرگ و پخته است. می‌داند برای رسیدن به هدفش باید درد را تحمل کند. ناله را پس بزند. غدّه‌های اشکی را فرمان بدهد. حتی باید توی دلش آرزوی مرگ بکند. اما صبر را کنار نگذارد. صابر هم پیامبری‌ست که از وسط خرابه، با دندان‌هایی که لب‌ها را می‌گزند، بی‌آن‌که بخواهد حرف بزند، پیامش را به جهان می‌‌رسانَد. چشمِ صابر هم عین چشمِ مریم روشن می‌شود به نعمت. به عزت. به حرمت. چشمه‌های سرزمین صابر هم می‌جوشند. تنه‌های خشکیده و سوخته‌ی نخلستان‌‌هایشان، رطب تازه می‌ریزند. «فَكُلِي وَاشْرَبِي وَقَرِّي عَيْنًا» برای صابرهای غزه هم نازل می‌شود. 📝سیمین پورمحمود، رسانه «ریحانه»؛ 💬مجموعه روایت «می‌نویسم تا صدای غزه باشم» 🖥 ایتا | بله | روبیکا | سروش پلاس رسانه «ریحانه» را دنبال کنید. 🖥 @khamenei_reyhaneh