غمت پیراهنی پوشانده بر احوال من آقا که دنیاغبطه خواهد خورد بر اقبال من آقا برای نوکرت انگار دستی بر قلم بردی !... که دارد عطر حوّل حالنا احوال من آقا هوائی کرده امشب قبلهٔ شش گوشه ات دل را که چشمم با گل اشک آمد استقبال من آقا گرفتم استخاره«بسم ربّ کربلا»این عشق عجب شوق پریدن ریخته در بال من آقا شده دارُشفایی صبح چشمانت که بی منّت هزاران زندگی بخشیده بر امثال من آقا ـــــ ـــــ ـــــ گرفتی از کَرَم دست دل آشفته حالم را نبیند بعد ازاین آئینه ای گرد ملالم را