🔴 نام خانوادگی من "معدنی" است
(با یادی از کشتهشدگان معدن طبس)
✍ سعید معدنی
▫️ما از نسل ساکنان روستایی در شهرستان ساوجبلاغ استان البرز به نام هیو (Heave) هستیم. از حدود دویست سال پیش مناطق کوهستانی اطراف روستا محل استخراج زغالسنگ بود. حتی در آن سالهای دور، ردپایی از حضور کارفرمایان خارجی -احتمالا فرانسوی- هم در آنجا دیده میشود. مردم روستا، یا کشاورزی میکردند و یا خوشنشین بودند و یا در کار سخت و ترسناک معدن بودند. یکی از آشنایان که قریب به ۸۰ سال سن دارد تعریف میکند در نوجوانی هر روز صبح وقتی برای کار وارد تونل معدن میشدیم، شهادتین را میخواندیم. زیرا معدن آن زمان آنقدر ناامن بود که معلوم نبود غروب سالم به خانه برمیگردیم یا نه. آنهایی که بعد از عمری کار در معدن زنده میماندند، در آخر عمر از بیماریهای گوناگون تنفسی رنج برده و یا بهخاطر کار در نقاط نمناک، دچار رماتیسم میشدند.
▫️رونق کار این معادن در آن منطقه به دهه ۴۰ و قبل آن برمیگردد. جلال آلاحمد هم در کتاب اورازان (تکنگاری یکی از روستاهایی طالقان) به معادن هیو اشاره میکند. اما بعدها به دو دلیل این معادن از رونق افتادند. یکی ایجاد کارخانههای متعدد در آن منطقه در دهه ۱۳۴۰ و ۵۰ شمسی و رفتن کارگران معادن به این کارخانهها بود که کار کردن در کارخانهها در مقابل کار جانفرسای معدن نوعی زنگ تفریح بود و دیگری در دسترس قرار گرفتن سوختهای نو مثل نفت و گاز و برق در منازل که به تدریج از مصرف عمومی زغال کاسته شد و این کالا امروزه فقط در بخش صنعت کاربرد دارد. هنوز هم شاید چند معدن در آن منطقه فعال باشند.
▫️وجه تسمیه نام خانوادگی معدنی ما به همین دلیل است و بخشی از مردم روستای هیو نام خانوادگیشان را از واژهی معدن و مشتقات آن گرفتهاند. ما معدنی هستیم، برخی دیگر معدنیپور، معدندار، معدنکن، معدنزاده، معدنکار ، معدننشین، معدنشکاف، معدنچی، معدننژاد، و....
▫️ما داستانهای غمانگیز زیادی از فجایع معدن در قدیم شنیدهایم، بهخصوص به دلیل ضعیف بودن تکنولوژی قبل از دهه سی و چهل، مرگها و جراحات بدنی بهخاطر ریزش معادن زیاد بوده است. هرگاه خبر از مرگ کارکنان معادن در ایران و جهان -مثل فاجعه معدن طبس و کشته شدن مظلومانه کارگران- میآید ما یاد قدیمیها و سختیهای کار در معادن میفتیم که بزرگان ما تعریف میکردند.
▫️آنطور که افراد مسن تعریف میکنند، در اوایل دهه چهل یک معدنچی در زیر آوار معدن مدفون میشود. هرچقدر تلاش میکنند نمیتوانند جسد را بیرون بکشند. در آخر روحانی محل مجبور میشود در کنار همان کوه حاضر شود و نماز میت را بخوانند و با او خداحافظی کنند.
▫️کوههای اطراف روستای ما مخزن زغالسنگ بود. روال به این شکل بود که دو نفر و یا یک نفر به تنهایی با بررسی مختصر خاک و با حدس و گمان فکر میکرد شاید اینجا معدن زغال باشد. شروع میکرد به کندن، اگر به رگههای امید به زغال میرسید، چند نفری را خبر میکرد تا با هم زغال را استخراج و بهرهبرداری کنند تا زندگیشان رونقی بگیرد؛ اما گاهی به آب برخورد میکردند و یا گاهی به گازهای خفهکننده میرسیدند و کار را رها میکردند. در اغلب اوقات معدن ریزش میکرد و ما حکایتهای فراوانی از تهور و بیباکی و ایثار معدنچیان شنیدهایم که برای نجات همکاران خود چه خطرهایی را به جان خریدهاند.
▫️یکی از دوستان صمیمیام تعریف میکرد یکبار در کودکی با پدرش به دامنه کوه که سه-چهار کیلومتری از روستا دور بود میروند. پدر حدس میزند آنجا زغال باشد. با همان ابزارآلات ساده بیل و کلنگ شروع به کندن کوه میکند، اما بعد از چند روز کار، بخشی از ورودی معدن ریزش میکند و پدر در پشت انبوه سنگ و خاک محبوس میشود. دوست من که کودک ۱۱-۱۲ ساله و تنها در بیرون معدن ایستاده بود میگفت "من به سختی گریه میکردم و میخواستم به طرف روستا بروم و کمک بیاورم اما راه دور بود. از معدن دور میشدم اما دلم شور میزد، دوباره به دهانه معدن برمیگشتم و صدای ضعیف پدر را میشنیدم". در یکی از این رفت و برگشتنها بود که میبیند پدرش جای دیگری را کنده و خود را نجات داده است.
▫️از این حکایتهای تلخ و غمانگیز فراوان نقل میکردند و نقل میکنند که حتی گاهی بر اثر تکرار عادی شدهاند. البته امروزه بهندرت کسی از اهالی را میشناسم که در کار معدن باشد و اکثرا به کارهای دیگری مشغولند. کار معدن کار دست و پنجه نرم کردن هر روزه و هر لحظه با مرگ است. برخی بر این باور بودند که معدنچی که در دل معدن می میرد، مستقیم به بهشت میرود؛ زیرا در این جهان رنجهای خود را کشیده است. کارگری در معدن کار در جهنم است که هر روز تکرار میشود. بگذریم که به آنها ظلم فراوان میشود و حقوق و مواجبشان نسبت به سختی و ریسک کارشان بسیار ناچیز است.
دوم مهرماه ۱۴۰۳
☘🌸
@montakhabsal