💠 فرمایشات عالم ربانی
حضرت آیت الله یعقوبی قائنی
رضوان الله تعالی علیه
« عشق به امير المؤمنين، »
🔘 عشق به خدا
⬅️ ... روزى در حرم مطهر
امام حسين عليه السلام به دلم الهام شد
كه به
نجف اشرف خدمت پدر بزرگوارشان
امير المؤمنين عليه السلام بروم
با قرآن نيز
استخاره كردم، آيه ى:
⬅️ و لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيها بُكْرَةً وَ عَشِيًّا /(مریم ۶۲)
💠 و هر صبح و شام، روزي آنان در بهشت مقرّر است
آمد. پس با خاطرى آسوده و دلى
مطمئن حركت كرده و
وارد نجف شدم
⬅️ اكنون با آن همه عنايات و تربيت ها
و آن همه الطاف و تجليات كه از ناحيه ى
امام حسين عليه السلام نصيبم شده بود
چنين تصورى داشتم كه بسيار بالاتر
و مهم تر از آنها از ناحيه ى
امير المؤمنين عليه السلام
لطف خواهد شد
و مثلاً با يك استقبال معنوى
از طرف آن حضرت رو برو شده
و براى هميشه آباد خواهم شد!
⬅️
امّا بر خلاف انتظار
همين كه وارد حرم مطهر شدم
ديدم اصلاً به من اعتنايى نمى كنند
به طورى كه گويا نه من آن حضرت را
مى شناسم و نه مولا حقير را
در خاطر مبارك دارند!
هرچه التماس و زارى كردم
هيچ خبرى نمى شد و فقط
ضريح را مى ديدم!
خيلى عادى و معمولى
بالاى سر مطهر دو ركعت
نماز زيارت خواندم.
سپس
با خود گفتم:
پس اين چه حواله اى بود؟
⬅️ در اين هنگام گويا
كسى از درون به من گفت:
تو مى گويى من آمده ام!
چرا نمى گويى كه به گفته ى
چه كسى آمده اى؟
بايد شفيع بياورى تا به تو راه بدهند.
⬅️ لذا عرض كردم:
يا امير المؤمنين! من
از كربلا آمده ام!
همين كه
اسم كربلا را به زبان آوردم
چنان
رحمت باريد و دلم شكست
كه ديگر نتوانستم خود را كنترل نمايم
و سيلاب اشك از چشمانم سرازير گرديد.
گويا ضريح هم گريه مى كرد!
بلكه گويى در و ديوار نيز مى گريست!
وضعى شد كه الفاظ از بيان آن عاجزند.
⬅️ در اين هنگام گويى
دو بطرى عرق در مقابلم قرار گرفت
و دستى كه متعلق به خودم بود از من
ظاهر گشت و بلافاصله بطرى ها را با آن دست برداشته، تا آخر سركشيدم!
در اين حال از حرم خارج شدم
بيرون حرم آثار آن حال در من طلوع نمود
آتش عشق و محبت
مولا امير المؤمنين عليه السلام
در دلم شعله ور گشت و
حالت مستى
آغاز گرديد.
حال عجيبى پيدا كردم
به طورى كه گاهى بين راه
از قدم برداشتن عاجز شده
مى ايستادم و قاه قاه مى خنديدم!
و
«على جون، على جون» مى گفتم.
و با اينكه
حركاتم بسيار غير عادى بود
ظاهرا هيچ كس متوجه من نمى شد.
⬅️ و اين حال در واقع
آغاز
تحقق وعده اى بود كه
مولا امير المؤمنين عليه السلام
چندين ماه قبل در خواب
- در پاسخ حقير كه عرض كردم:
من براى كشته شدن حاضرم
بياييد مرا خلاص فرماييد -
به من داده و فرمودند: فردا شب!
⬅️ يك روز هم به حرم
رفته و عرض كردم:
يا امير المؤمنين
عشق خداى متعال
را به من عنايت فرماييد.
روز بعد متوجه شدم حالت
محبت و عشق عجيبى نسبت به
خود امير المؤمنين عليه السلام
پيدا كرده ام!
مجددا به حرم مشرف شده
و عرض كردم:
يا امير المؤمنين!
من
عشق خدا را خواسته بودم
⬅️ بلافاصله متوجه شدم
همان عشق مبدل به
عشق خداى متعال گرديد
البته حال من در واقع تغييرى نكرد
بلكه
ادراك من متحول گرديد
و اين مطلب بسيار مهم
برايم روشن شد كه:
آنجا دوئيت و تعينى در كار نيست
اگر كسى ذره اى با ذات مقدس
امير المؤمنين عليه السلام آشنا شود
آنجا غير از خدا چيزى نخواهد يافت
هم چنان كه خود فرموده اند:
« معرفتى بالنورانيّة معرفة الله »
⬅️ علت انحراف
كسانی كه
على اللهى مى شوند
-
البته آنهايى كه واقعا چيزى ديده
و همان باعث گمراهى شان شده
نه آنها كه اصطلاحا به اين نام
خوانده مى شوند -
اين است كه در واقع
اندكى از
جلوه ى مولا را مى بينند،
امّا چون
ظرف شان كوچك است
در بى راهه افتاده و
حقيقت را در
قالب محدود و متعينى در مى آورند
⬅️ در اين مدت كه به طور موقت
در
نجف بسر مى بردم دائما عناياتى
از اين قبيل شامل حالم مى گشت
آنجا برايم بهشت بود.
غذاهاى بهشتى
حالات سكر و محبت، خواب هاى
عجيب و غريب و مبشرات فوق العاده
گاهى در عالم كشف مى ديدم كه
مشك هايى از شير به دستم مى دهند
و آنها را يكى پس از ديگرى سر مى كشم
و گاهى در خواب مى ديدم
در
دريايى از شير شنا مى كنم.
⬅️ خلاصه هر صبح و شام
«و لهم رزقهم فيها بكرة و عشيا»
شامل حالم مى شد
تا اينكه مجددا به
كربلا باز گشتم
📓 « سفینة الصادقین ص۲۲۱ »
فرمایشات_متنی ۱۶
💠 فهرست فرمایشات متنی
💠
@sadeghin_ir