✅ داستانک
🔻 شیخ احمد جامی، عالم اهل سنت بر بالای منبر گفت: مردم هر چه میخواهید از من بپرسید.
زنی فریاد زد: ای مرد! ادعای بیهوده نکن! خداوند رسوایت خواهد کرد.هیچ کس جز امیرالمومنین علی (علیه السلام) نمی تواند بگوید که پاسخ تمام سؤالات را میداند.
شیخ گفت: اگر سؤالی داری بپرس !
زن گفت: مورچه ای که بر سر راه سلیمان نبی آمد، نر بود یا ماده ؟
شیخ گفت: سؤ ال دیگری نداشتی؟ این دیگر چه سؤالی است؟ من که نبوده ام ببینم نر بوده یا ماده.
زن گفت: نیازی نبود آنجا باشی. اگر با قرآن آشنایی داشتی میدانستی. در سوره نمل آمده که "قالت نمله" مشخص میشود مورچه ماده بوده.
مردم به جهل شیخ و زیرکی زن خندیدند.
شیخ(از روی عصبانیت) گفت: ای زن آیا با اجازه شوهرت در اینجا هستی یا بدون اجازه؟ اگر با اجازه آمده ای که خدا شوهرت را لعن کند و اگر بی اجازه آمده ای، خدا خودت را لعن کند.
زن گفت: ای شیخ بگو بدانیم آیا عایشه با اجازه پیامبر به جنگ امام زمان خود، علی (علیه السلام) رفته بود و یا بدون اجازه؟
🔹 شیخ بیچاره در سکوت فرو رفت و از جواب عاجز ماند...
📚الغدیر علامه امینی. ج 11